1 پس چون سَبَّت گذشته بود، مریممجدلیّه و /مریم مادر یعقوب/ و سالومه حنوط خریده، آمدند تا او را تدهین کنند./
11 این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود، دوست ما ایلعازر در خواب است. امّا میروم تا او را بیدار کنم.