حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

عیسی مسیح


عیسی مسیح

عیسی مسیح

The name Jesus was called when he was alive was ‘Isho’.
The language he spoke is called ‘Aramaic’. More precisely, he spoke a dialect of Aramaic called the Jewish Palestinian Aramaic.
In Aramaic, there is nothing like ‘Joshua’, ‘Yeshua’, ‘Jesus’, ‘Yahoshua’ etc.

His name ‘isho’ became spelt as ‘Yeshu’ (same pronunciation) when the Hebrew language was used to write about him.

Some dialects of Aramaic language is still spoken today by some parts of Syria and ‘Isho’ is still a common name there. The Christian speakers are called Syriac Christians and their gospel went directly to them and didn’t go through the Greek, Roman and English bastardization over the centuries.

Some Bible translations retain the name ‘Isho’ instead of ‘Jesus’ so as to retain the original name. Early bible translations wrote this name as ‘IS’.Check the attached picture.
Ever wondered why some people call him ‘Isa’ today?
Yes, you are right, that name is a variation of the pronunciation of the name ‘Isho’.

The man who was recorded to have taken after Moses, his actual name as recorded was “Joshua”. But the man who said he was the son of God, his actual name was “Isho”. Isho and Joshua mean the same, they are just indifferent but similar languages.

So, in what name do you pray?
Especially now that you know the true name he was recorded to have referred to when he said

“Whatever you ask in my name, this I will do, that the Father may be glorified in the Son.”

  • Meaning: The name Jesus typically means “Savior,” Salvation,” “helper,” or “healer.”
  • Gender: Most babies named Jesus are male, though one or two female Jesuses pop up sometimes.
  • Origin: Jesus has its roots in Greek and Hebrew, all referring to a savior or saving God
  • Pronunciation: You can pronounce Jesus as “JEE-suhs” or “Hay-SOOS.”
  • Popularity: The name Jesus saw great popularity in Middle Eastern countries during the first century but has dropped off in recent years. It does, however, continue to be popular in Spanish-speaking households
  • Nicknames: Chuy, Jamie, Jay, Soos, Zeus.
  • Variations: Chucho, Chus, Chuy, Giosue, Iokua, Iesous, Issa, Joshua, Josu, Josue, Xesus, Yehoshua, Yeshua.
  • Namesakes: Jesus Christ, the central figure of Christianity.
  • I remember in your Evidence for Jesus articles that there was a Jewish source which talked about the fact that Yeshu was be executed. I looked up what Yeshu means on Wikipedia and it means Jesus but people say that Yeshu refers to people who practice magic or deal with sorcery.  My question is if Yeshua means Jesus what does Yeshu (as opposed to Yeshua) actually mean?
  • Here is the quote you refer to.  It comes from the Babylonian Talmud (late first or second century AD)  Babylonian Sanhedrin43a-b

  • It is taught: On the eve of Passover they hung Yeshu and the crier went forth for forty days beforehand declaring that “[Yeshu] is going to be stoned for practicing witchcraft, for enticing and leading Israel astray. Anyone who knows something to clear him should come forth and exonerate him.” But no one had anything exonerating for him and they hung him on the eve of Passover. Ulla said: Would one think that we should look for exonerating evidence for him? He was an enticer and G-d said (Deuteronomy 13:9) “Show him no pity or compassion, and do not shield him.” 

  • From the context, it is really quite clear that what is being discussed is a person with the name Yeshu.  What the word yeshu means is not relevant at all to this passage.  For example, let me imagine that I said a friend named April Smith visited me yesterday.  The fact is that the word April means the fourth month of the year.  OK. So what?  The meaning of a word which is also used as the name of a person is really not relevant if it is being used as the name of that person.  I am not talking about the fourth month of the year, but about a person who happens to have the name April.  Therefore, if the Hebrew (or Aramaic in this case) word Yeshu happens to have another meaning such as a person who practices magic, this is irrelevant.  Bottom line, the word Yeshu here is clearly and unambiguously a reference to an individual person named Yeshu.  In fact, Yeshu or Yeshua was a very common name among the Jews in the first century, as has been proved from looking at the names on bone boxes found in Jerusalem from the first century.

  • In any case, the word Yeshu or Jeshua means to save or to rescue.  It means, essentially, God saves.  It does not mean “one who practices magic.”  I have done some quick research and cannot verify the claim you found in Wikipedia that the word yeshu or yeshua ever had this meaning.  However, the point is this.  If we look at the context of the quote from the Babylonian Talmud it is clear that it is a reference to an actual, individual person who had the name Yeshu, and therefore, the Aramaic meaning of the word yeshu is not relevant to the passage or its meaning.  Is this quote from the Babylonian Talmud about the person we know of as Jesus o Nazareth?  That is debatable, but in any case it is a person, not a “person who practices magic.”

  • در واقع اینکه عیسی مسیح را در نقد بر یشو حانورزی جادوگر معرفی میکنند یا مرتد شهوت رانی که اعدام شد یا همان تصلیب.چیست؟ و نوشته های حالا در نسخ یهود که اول بر اینکه عیسی مسیح شیاطین یا دیو را از افراد در آن زمان بیرون میرانده و این یکی از بارزه های شناختی او بوده که میگفته چگونه شیطان بتواند شیطان را بیرون کند.یعنی بخواهد دیو و شیطان زدگان را بیرون کند دلیل چه خواهد بود که بخواهد بیرون کند و اگر کسی با این صفات نامبرده که در نقد میگویند یهود در متون نسخ یهود چرا بخواهد شخصی که شیطان زده و دیو زده را پاک سازد.پس چرا آن زمان دیو زدگی شیطان زدگی زیاد بوده.منظورن همان دوران مد نظر هست نه قبل و بعد همان زمان؟چرا و چرایی آن که شخصی دیو زده بشود و چه چیزی باعث میشود؟ دنبال چه رفتن دیو و شیطان زدگی ایجاد میکند آیا جادوگری؟آیا دنبال کارهایی رفتن که ورود آنها را راحت کند؟پس خارج میکرده از آنها.یا تهمت اینکه به او و مادرش میزنند.از چه بوده؟ یا اینکه با زنان صمیمی میشده؟ یا چقدر فضای بسته بوده.یا اینکه به گناهکار مثال مجرمی نگاه میشده که باید ترد میشده.در حالی که کسی در گناه بمیرد خوبست یا توبه کند و حال خوب زندگی کند.چرا خواهان پر کردن جهنم از گناه میشدند.یا گناهکار در مجازات کردن.و اگر یهودی پیرو شریعت موسی بوده چرا نحوه حتی حکم بر مجدلیه فرق دارد.در حالی که او را پیش عیسی بردند.از چه امری حکم کرده.از تورات؟ اگر اینگونه بود که  باید حکم سنگسار میداد.اما معلومه ربی خطاب کردنش.امریست که یهودی زیر شریعت دنیا آمده بوده. و مسیحیت از خود او  شروع شده. غسل تمعید.فرق نگذاشته که حالا عیسی مسیح هست خودش تمعید نگیرد.در حالی که روح خدا بوده بر او.و روح القدس بدون تمعید بر او بوده زیرا نمادین میخوانند یعنی باید خود عیسی هم کاری کند که پیروانش کنند. پس تمعید شده. و روح القدس نشسته.در حالی که مسح تازه حال آنکه روح اصلیه او که میگویند روح خدا.و روح القدس.اون روح اصلیه.و آن مسح روح القدس.چون رکن دوم دستور داده رکن سوم کار کرده.پس چرا کفر به روح القدس آمرزیده نمیشود اما بر خلاف پسر انسان گویند آمرزیده میشوند. عیسی مسیح در اینجا خواسته بفهماند که من راه نقد ها و راه جستن ها و حتی مرا چالش کشیدن ها را باز میگذارم تا حقیقت را دریابید.نه دیکتاتوری کنم بسته نگهدارم.و کسی نتواند حرفی بر علیه من بزند.حال انکه ماهیت روح القدس آیا انسانی شده.نه.پس عیسی انسانی شده و درک کرده نیاز بشریت به یافتن و حتی چالش کشیدن و حقیقت را یافتن هست.نه اینکه روح القدس جنبه خدایی نکرده نقد پذیری نداشته باشد نه روح حساس و بسیار لطیف هست. اما عیسی شخصی سرسخت و زیر بار اون همه رومی و یهودی نرفته.آن هم کسی جرات نمیکرده  رومی ها و یهودی ها.دو تا با هم تلفیق شوند چه میشود؟ حالا متعصبین حساب کنید متعصبین که نمیخواهند حقیقت ها روشن شود.و هر امری را خطرناک میبینند.چرایی اینکه پسر انسان بر زمین آید ایمان را بر زمین خواهد یافت.آیا ایمان مسیحیت آن زمان بوده. اگر آن زمان یهودی بودند؟ میخواسته بیاد یهودی ها رو ببینه ایمان به شریعت دارند در شریعت خود.اینجا یکی از پر چالش ترین مباحث میشود. چه زمانی برایش منظور بوده. چون میگفته آن زمان از آسمان آمدم.و  با توجه شناخت مسیح شناسی و حالا روح خدا و این مباحث که کلمه ای بود که انسان شد.و در پیشگاه پدر بوده.میخواسته بیاد ببینه ایمان به یهودیت بوده؟ آنقدر از یهود ترس داشتند که کسی عملا جرات گفتن اینکه او ماشیح هست را در نظر حکومت نداشته.حتی محاکمه کننده و دستور دهنده میگوید ننویس پادشاه یهود.خیلی این مسئله که مگه میگذاریم او پادشاه یهود شود.مگر تصلیب تاج خار تمسخر .تمرد از آنچه در مزامیر گفته شده بوده. و حال کفر میشده. نیرنگ بازی بوده.قبلش منتظر بودن و با همین اوصاف قوم را امید وار به نجات دهنده می آید و اوضاع درست میشود. زمانی که آمد نه ماشیح نیست.بعد باز منتظر ماشیح ماندن بعد او و سرپا نگهداشتن منافع.این قابلیت یعنی دین نه برای مصارف معنوی بلکه مصارف مادی.چرا میگوید پسر انسان آید بر زمین ایمان را خواهد یافت.کدام ایمان مد نظر بوده.چرا میگویند یهود این جنبش مسیحیت را که افسانه عیسی خوانند و عیسی افسانه بوده را بعد در جنبشی جدید خوانند.که در مقابل امری یا خطری از منجی برپا کنند.و سمت آموزه های صلح و محبت و خطر ندانند.و خطر ویرانی .یا عیسی میگفته ایمان را بر زمین خواهد یافت.علتش چیست؟ آیا از زمانی که ترس و وحشت هست میگوید.هر چند میشناخته که آنها حتی در جایی که لازم باشد خود را در ظاهر بر نقد بگشایند میگشایند تا هر کاری که عیسی مسیح رد بشود.و هر امری که عیسی را همان یعنی شخص عیسی مسیح و شخص دیگر را با کارها و متون و تحریفات دجال یا بر عکس منجی دیگر دجال و دستیار او. یا هر جور شده.این دو را متقابل هم قرار دهند.حالا با هر طیف نفوذ اشخاص خود. یا جوری که قلمداد شود این یک از او در خطر هست یا او از آن.نفوذ یهود بسیار بالاست.تربیت کننده از هر لباسی هر امری دارد. زیرا اصلان فراماسونری را اصل آن را یهودی ها میدانند که یک خانواده قدرتمند یا چرخه بسیار کنترل کننده جهانند. فلان امر بشود میشود.فلان امر تشخیص داده شود. کنترل رسانه ای در سطح رسانه تاثیر گذار که منجی یافت نشود. کم کم منجی ها خیالی. ادیان وعده ها  دروغ مثلان در بیاید. و جهان ماده بشود.یعنی ماده ماده گرایی تولید و مصرف.انسان شود آدمی مصرف گرا. نیرو دارند. خرج زیاد میکنند.نفوذی دارند.اما به امورات زمینی واقف و زمانبندی های خدایی را نمیدانند.زیرا نمیتوانند بر خدا تسلط کنند.این هراس در اندرون اونها هست که چه خواهد شد وضعیت منجیان کارهای آنها.حال آنکه خداوند وقتی بخواهد کاری کند. میکند. و هر جور شده ثابت میکند. حال یکی میگویند هر جور که نتوانستند واقعیت امر را بدانند و مخالفت ها زیاد با شخص واقعی ندای اسمانی شود.آن مثال امر روح القدس و شناخت. و خلاصه اگه به خدا هست هر جوری شده وعده ها درست در میاید.خیانت کاران شناخته میشوند.نفوذی ها غربال میشوند یا توبه میکنند یا هم.دجال خیالی آنها که اصل دجال دجالین چه هستند. چون دجالی که آنها ترسیم میکنند یک جریان بر اشخاص مبتنی هست.یک چشم فراماسونری میچرخاند. چون خواهد آن شخص را رشد دهد نیرو دارد پول دارد. مثال اینری کریستو بنز و ماشینو. امکانات رفاهی عالی جذب میشوند. پول.زنان.امکانات زندگی عالی.از هر امری .از رسانه.مصاحبه. تریبون.تا راه بردن او بر تخت پادشاهی دروغین زمینی مادی.اصل بر آنست که عیسی شناخته نشود و پادشاهی اصلی فراماسونری بهم نخورد. چینش آنها مهم هست.زمان بندی دارند. ساعت فلان شخص باید برود زمانش تمام شده.یکی حالا فقیر یکی دستفروش فلان شخص بهانه میشود گلد میشود میشود انقلاب یک کشور.چون زمانش تمام شده. یک بدل هم دارد دار میزنند.مثل بدل صدام.بنده خدا چهارده سال بعد در میاورند جسم سالم هست در قبر بیگناهی فقیر را بدل کردند دار زدند.خانواده او تحت خطر . چه کند باید دار بخورد دیگر. چرا سالم در نیاید.حال صدام کجاست فلانی ها کجایند.صدام اصلان مبحث اختلاف تجزیه بود.جنگ.و جنگ قومی برای منجی که اولان نیاز بر اینکه ایرانی ها مهدویت. عراق .واهمه از منجی و تشدید اختلاف هم بستگی دو ملت.حال یهود نفوذ در مسیحیت بالاست یهود.در کجا نیست.اصلان صدام کجا میتوانست یا فلان شخص بدون آنها بالا بیاید.والا صدام بهتر نبود.باید صدام بالا میامد تا کارهای آنها را کند.نتانیاهو بالا بیاید.ترامپ که فراماسونری رو اصلان که هیچ اصلان تمام صحنه سازی نیم ساعت انگاره بازداشت.تا ترامپ را عیسی بخوانند.کسی که در مکاشفه درباره او هست.بدون نام او خرید کنند.خودش در سخنرانی میگوید.یعنی اینقدر پول دارد که هر کاری بخواهد کند قدرت. بازی سیاست هم که زیادست.سیاست رو هست.طرف تو هند بیاد مجسمه بزاره ترامپ رو بپرسته.طرف بیکاره بیاد ترامپ پرستی کنه.رحمم ندارند به اونهایی که پول میدهند تاریخ مصرف دارند. این یعنی اونهایی که زیر نفوذ افراد هایی اینچنین هستند بدانند که تاریخ مصرف دارند.خوشحال نباشند مواهب دنیوی .تاریخ مصرف بزرگانشان مثل حکما ی حکومت صدام تمام بشود. بازی شطرنج دارند.فلان برود میرود. بدلی هم جایش گذارند میایند واقعیت را بگویند صدام را بگذارند تسلیم کنند.که تمام بازجویی لو برود کارهایشان.حال آنکه اصلان مگر میگذارند. فلان برو به فلان جا. بهترین تغییر دهندگان صورت پزشکی دارند.که همون صدام زیست کنه بدونه اینکه بدانند اصلان صدام هست.فلان کشور در بهترین جا و امکانات.اینها آموزش دیده زبان یاد دار هزار کار یاد دارند.صدام را مثال ببینی فکر کنی یک انسان جوان مثال مو رنگی دیگر.مگه اینها حقیقت گو هستند.ادیان رو هم تا بتونند چینش خود کنند خراب کنند هزار تا مسئله از امروزه چه میکنند.اما در مقابل خدا میدونند که نمیتونند برنده بشند.حال تازه داوری نهایی که واویلا هست برایشان.مگه شوخیه بزنند بکشند در برند.اینجا قدرت دارند. آنجا مثل این میماند که همانها بگویند شما کی هستید.ولی کارنامه پیشوایان که میگند اینجاست خط دهنده ها. چه هست پیروانشان اونها از اینکه بما چه گویند حال هر دو طرف داوری دقیق بدون حتی ذره ای جانبداری یا فلان چقد در حق داور بد کردی هست.چون جنبه بالا دارد داور.مهربانست اما داوری را پدر اسمانی .همان که میگویند خدای ما هست به او داده.پس اینجا مسئله حق شخصی نیست عمومی هست.حال آنکه طبق آنچه سوال باید شوند مهم هست. چه چیزهایی سوال ربط به داور میشود چه به بقیه. پس دقیق بدون ذره ای ستم بر کسی هست مگر ستم خود افراد بر خودشان و دیگران.

Jesus Christ-عیسی مسیح

در حدود سال ۳۰ میلادی، عیسی و پیروانش از جلیل به اورشلیم سفر کردند تا عید پسح را برگزار کنند.[۲۸۷] در آنجا او در معبد دوم، مرکز دینی و مدنی یهودیان، آشوبی ایجاد کرد.[۲۹۹] سندرز این را با پیشگویی عیسی مبنی بر نابودی کامل معبد مرتبط می‌داند.[۳۰۰] عیسی آخرین وعدهٔ غذایی خود با حواریون را هم در اورشلیم سپری کرد که مراسم مسیحی عشای ربانی نان و شراب ریشه در آن دارد. سخنان او که در انجیل‌های هم‌نوا و نامهٔ اول پولس به قرنتیان روایت شده‌است، کاملاً با یکدیگر هم‌خوانی ندارند، اما به نظر می‌رسد این وعدهٔ غذاییِ نمادین به جایگاه عیسی در ملکوت الهیِ قریب‌الوقوع اشاره داشته باشد؛ آن هم زمانی‌که احتمالاً عیسی پی برده بود به زودی کشته خواهد شد اما شاید امید داشت خدا مداخله کند و نجاتش دهد.[۳۰۱]

در انجیل‌ها روایت شده که یکی از حواریون عیسی به او خیانت کرد و تحویلش داد. به عقیدهٔ پژوهشگران زیادی این یک روایت بسیار قابل اعتماد است.[۳۰۲] عیسی به دستور پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی یهودیه، اعدام شد.[۲۹۹] پیلاطس به احتمال زیاد وعده‌های عیسی در ربط با ملکوت الهی را تهدیدی علیه حکومت روم در منطقه یافت و برای اعدام عیسی با رهبران یهودیان همکاری کرد.[۳۰۳] کاهنان اعظم صدوقی معبد دوم احتمالاً بنا به دلایل سیاسی خواستار اعدام عیسی بودند، نه به‌خاطر آموزه‌های دینی او.[۳۰۲] ممکن است به چشم آن‌ها، عیسی تهدیدی برای ثبات موجود به حساب می‌آمده، خصوصاً بعد از آشوبی که او در معبد ایجاد کرد.[۳۰۲][۳۰۴] عوامل دیگری نظیر ورود پیروزمندانهٔ عیسی به اورشلیم هم احتمالاً در این تصمیم اثر گذاشته‌اند.[۳۰۵] اکثر پژوهشگران مصلوب‌شدن عیسی را واقعیتی تاریخی می‌دانند، زیرا محتمل نیست که مسیحیان اولیه برای رهبر خودشان داستان مرگی دردناک جعل کرده باشند.[۲۷۷][۳۰۶]

پس از مرگ عیسی، پیروانش مدعی برخاستن او از مرگ شدند، هر چند جزئیات دقیق تجربیات آن‌ها از برخاستن عیسی مشخص نیست. روایات انجیل‌ها با یکدیگر تناقض دارند که دلیل آن، نه جعل هدفمند، بلکه احتمالاً این است که بین افرادی که مدعی دیدن عیسی شده‌اند، بر سر اینکه کدامشان زودتر او را دیده رقابتی وجود داشته‌است.[۳۰۷] از طرف دیگر، ال. مایکل وایت معتقد است تناقض‌ها در اناجیل نشان‌دهندهٔ تفاوت نظر بین نویسندگان ناشناس آن‌ها بوده‌است.[۳۰۸] پیروان عیسی اجتماعی را تشکیل دادند تا منتظر بازگشت او و تأسیس پادشاهی‌اش بمانند.[۲۹۹]

تحقیقات پژوهشگران معاصر در مورد شخصیت تاریخی عیسی، تا حدودی به دلیل تنوع سنت‌های مطالعات دانشگاهی،[۳۰۹] باعث نشده یک نمای تاریخی واحد از این شخصیت به دست آید. با توجه به کمبود منابع تاریخی، به‌طور کلی برای پژوهشگران دشوار است که نمایی از عیسی که از نظر تاریخی شامل چیزی بیش از عناصر کلی زندگی او باشد، ارائه کنند.[۷۱][۷۲] آن‌گونه که این تحقیقات عیسی را می‌نمایانند، اغلب با یکدیگر و نیز با انجیل‌ها متفاوت است.[۳۱۰][۳۱۱]

بنا به گفتهٔ سندرز، عیسی در نظر پژوهشگران مؤسس «جنبشی جهت نو شدن در چارچوب یهودیت» به‌شمار می‌آید. یکی از معیارهایی که برای تشخیص جزئیات تاریخی در «جستجوی سوم» برای یافتن عیسی، به کار رفته‌است معیار «قابل قبول بودن» روایات است، بدین معنا که با زمینهٔ یهودی عیسی و تأثیر او بر مسیحیت هم‌خوانی داشته باشد. یک اختلاف در تحقیقات معاصر در ربط با عیسی این است که آیا او واعظی آخرالزمانی بوده‌است یا خیر. توافق مورد قبول اکثر پژوهشگران این است که او مانند یحیی و پولس واعظی بود که آمدن آخرالزمان را وعده می‌داد، اما برخی از پژوهشگران اهل آمریکای شمالی، مانند بورتون ماک و جان دومینیک کروسان، معتقدند که عیسی بیشتر به حکیمی کلبی می‌مانست.[۳۱۲] علاوه بر نمایاندن عیسی چون واعظی آخرالزمانی، معالجی کاریزماتیک یا فیلسوفی کلبی، برخی از پژوهشگران او را مسیح واقعی یا پیامبر برابری‌طلب خواهانِ تغییر اجتماعی به‌شمار می‌آورند.[۳۱۳][۳۱۴] روی‌هم‌رفته، تصاویر تاریخی مختلفی که از عیسی رسم می‌شود، در بیشتر موارد با یکدیگر همپوشانی دارند و پژوهشگرانی که با یک جنبه مخالفند، ممکن است با یک جنبهٔ دیگر موافق باشند.[۳۱۵]

از سدهٔ ۱۸ میلادی تا امروز، برخی پژوهشگران گهگاه عیسی را «مسیح سیاسی ملی» توصیف کرده‌اند، اما مدارک برای پشتیبانی از چنین دیدگاهی محدود است. همچنین انجیل‌های هم‌نوا حاوی مطالب کافی برای اثبات این مدعا که عیسی یک زیلوت — جنبشی برای شورش یهودیان بر امپراتوری روم — بود، نیستند.[۳۰۲]

عیسی در جلیل رشد کرد و بخش اعظم تبلیغش در آنجا انجام شد.[۳۱۸] در سدهٔ یکم میلادی در جلیل و یهودیه زبان‌های آرامی یهودی فلسطینی، عبری و یونانی رایج بودند که آرامی زبان غالب منطقه بود.[۳۱۹][۳۲۰] توافق جامعی وجود دارد که عیسی بیشتر آموزه‌هایش را در آرامی[۳۲۱] به لهجهٔ جلیلی عرضه کرد.[۳۲۲][۳۲۳] او احتمالاً تا حدودی با یونانی هم آشنایی داشت ولی آشنایی‌اش با لاتین کمتر محتمل است.[۳۲۴]

پژوهشگران امروز اتفاق نظر دارند که عیسی یک یهودی اهل فلسطین قرن اول میلادی بود.[۳۲۵][۳۲۶] عهد جدید یونانی او را Ἰουδαῖος (یودایوس) خوانده‌است که می‌تواند بر دین یهودیت، قومیت یهودی یا هر دو دلالت داشته باشد.[۳۲۷][۳۲۸][۳۲۹] بنا به امی جیل لوین، پاسخ دادن به سؤال دربارهٔ قومیت عیسی به‌شدت سخت است و پژوهشگران فقط قبول دارند «عیسی یک یهودی بود»، بدون اینکه توضیح دهند منظور از «یهودی» دقیقاً چیست.[۳۳۰]

عهد جدید هیچ توضیحی دربارهٔ ظاهر عیسی تا قبل از مرگ او ارائه نمی‌کند. در کل، عهد جدید دربارهٔ ظاهر افرادی که آن‌ها را ذکر می‌کند، بی‌تفاوت است.[۳۳۱][۳۳۲][۳۳۳] عیسی احتمالاً چهره‌ای مشابه دیگر یهودیان زمان خودش داشت و بنا به گفته پژوهشگران به دلیل سبک زندگی زهدانه و بی‌خانمانه‌اش، محتمل است که بدن ورزیده‌ای دارا بوده باشد.[۳۳۴] ژوان تیلور منابع مرتبط و غیرمرتبط با کتاب مقدس را جمع‌آوری کرده‌است و به نتیجه رسیده که عیسی در واقعیت از نظر ظاهری با آنچه که هنر غربی از او می‌نماید تفاوت داشته‌است.[۳۳۵]

نظریهٔ افسانه‌بودن عیسی نظریه‌است که بر مبنای آن عیسای ناصری هرگز وجود نداشته‌است؛ یا اینکه در صورت موجودیت تاریخی، عملاً هیچ ارتباطی میان او و تأسیس مسیحیت و روایات انجیل‌ها وجود ندارد.[۳۳۶] داستان تولد عیسی، در کنار دیگر اتفاقات کلیدی، چنان با عناصر افسانه‌ای در هم آمیخته‌اند که برخی پژوهشگران را قانع کرده‌است که خود عیسی نیز شخصیتی افسانه‌ای بوده‌است.[۳۳۷] برونو باور (۱۸۰۹–۱۸۸۲) معتقد بود که اولین انجیل یک اثر ادبی بود که تاریخ را نه توصیف، که «تولید» کرده‌است.[۳۳۸] به‌گفتهٔ آلبرت کالتهوف (۱۸۵۰–۱۹۰۶) یک جنبش اجتماعی زمانی که با انتظارات آخرالزمانی یهودیان مواجه شده‌است، عیسی را خلق کرده‌است.[۳۳۸] آرتور دریوس (۱۸۶۵–۱۹۳۵) معتقد بود که عیسی افسانه‌ای بوده‌است که قبل از مسیحیت هم وجود داشته‌است.[۳۳۸] علی‌رغم استدلال‌هایی که پژوهشگران طرفدار این نظریات ارائه کرده‌اند، یک توافق قوی بین پژوهشگران کتاب مقدس وجود دارد که شخصیت تاریخی عیسی در همان بازهٔ زمانی و مکانی زندگی کرده‌است

غیر از پیروان و مریدان عیسی، سایر یهودیان معاصر وی ادعای او مبنی بر مسیح بودن را رد کردند، نظری که اکثریت یهودیان امروز نیز بر آن تأکید دارند. الهی‌دانان، شوراهای سراسری، اصلاح‌گران و دیگر مسیحیان در طول قرون مطالب زیادی در ربط با عیسی نوشته‌اند. تعاریف مختلف از عیسی منجر به ظهور مذاهب مسیحی و جدایش‌های مختلف شده‌است. مانویان، گنوس‌ها، مسلمانان، دروزها، بهائیان و ادیان دیگری برای عیسی در دین خودشان جایگاه ویژه‌ای قائل شده‌اند.[۳۴۶][۳۴۷]

عیسی شخصیت مرکزی مسیحیت است.[۸۴] در میان مسیحیان نظرات دربارهٔ عیسی متفاوت است اما عقایدی وجود دارند که در بین مذاهب مختلف مشترکند.[۳۴۸][۳۴۹][۳۵۰] منابع مختلف، از جمله اناجیل متعارف و رسائل عهد جدید نظیر نوشته‌های یوحنایی و آثار پولس، در شکل‌گیری دیدگاه‌های مسیحی دربارهٔ عیسی اثرگذار بوده‌اند. آن نوشته‌ها حاوی نظرات کلیدی مسیحیان دربارهٔ عیسی هستند، شامل الوهیت عیسی، زندگی انسانی و زمینی او و اینکه وی مسیح و پسر خدا بوده‌است.[۳۵۱] اگرچه در بسیاری از موارد اعتقادات مشترکی دارند، مذاهب مسیحی بر روی همه موارد متفق‌القول نیستند. نتیجتاً اختلافات بزرگ و کوچک در ربط با آموزه‌ها و باورها در مسیحیت در طول سده‌ها وجود داشته‌است.[۳۵۲]

بنا به عهد جدید، از مرگ برخاستن عیسی شالودهٔ مسیحیت را تشکیل می‌دهد.[۳۵۳] مسیحیان باور دارند که با مرگ فداکارانهٔ او و رستاخیزش، انسان‌ها می‌توانند از گناه نخستین آمرزیده شوند و نتیجتاً به رستگاری و وعدهٔ زندگی ابدی برسند.[۳۵۴] با الهام از گفته‌های یحیی در فردای تعمید عیسی، آن‌ها عیسی را «برّهٔ خدا» می‌نامند که مصلوب شد تا نقش خود به عنوان خادم خدا به سرانجام برساند.[۳۵۵][۳۵۶] نتیجتاً، عیسی را آدمِ جدید و آخر به حساب می‌آورند؛ با این تفاوت که او، برخلاف آدم، از دستور خدا سرپیچی نکرد.[۳۵۷] مسیحیان عیسی را یک الگو می‌دانند که به مؤمنان توصیه می‌شود، از وی پیروی کنند.[۸۴]

بیشتر مسیحیان عقیده دارند عیسی هم یک انسان بود و نیز پسر خدا.[۸۵] با وجود اینکه بحث‌هایی در میان الهی‌دانان در ربط با طبعیت ذات او وجود دارد، مسیحیان تثلیثی در کل بر آنند که عیسی کلمه، تجسم و پسر خداست؛ پس هم کاملاً الهی است و هم کاملاً انسانی. البته تثلیث در میان همهٔ مسیحیان پذیرفته نشده‌است.[۳۵۸][۳۵۹] پس از اصلاحات پروتستانی، مسیحیانی چون میکاییل سروتوس باورهای باستانی که برای عیسی دو ذات قائل بودند را زیر سؤال بردند.[۲] کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخرالزمان،[۳۶۰] یونیتارینیسم و شاهدان یهوه از جمله مذاهب مسیحی هستند که تثلیث را باور ندارند.[۳۶۱]

علاوه بر شخص عیسی که در میان مسیحیان محترم است، نام او نیز جایگاه والایی در میان مسیحیان از روزهای اولیه مسیحیت داشته و دارد.[۳۶۲][۳۶۳]

یکی از پایه‌های یهودیت یگانگی و یکتایی مطلق خداست و پرستش یک شخص بت‌پرستی به حساب می‌آید.[۳۶۴] نتیجتاً، یهودیان الوهیت،[۳۰۴] واسطهٔ خدا بودن یا بخشی از تثلیث بودن عیسی یا هر مسیح یهودی دیگری را رد می‌کنند.[۳۶۵]

بنا به یهودیت عیسی، مسیح نبود؛ آن‌ها می‌گویند که او هیچ‌کدام از پیشگویی‌های مسیح در تنخ را برآورده نکرده و خصوصیات شخصی مسیح را هم نداشته‌است.[۳۶۶] یهودیان استدلال می‌کنند که وعدهٔ ساخت معبد سوم را به سرانجام نرساند، یهودیان را در اسرائیل گرد هم نیاورد، صلح را در جهان برقرار نکرد و همهٔ جهان را تحت خدای اسرائیل متحد نکرد.[۳۶۷] همچنین بنا به سنت یهودی، پس از ملاکی در قرن پنجم ق.م. دیگر هیچ پیامبری ظهور نکرده‌است.[۳۶۸][۳۶۹]

نقد عیسی توسط یهودیان تاریخ دیرینه‌ای دارد. تلمود[۳۷۰] مشمول بر داستان‌هایی است که حتی در قرون وسطی هم آن‌ها را منابعی افتراآمیز علیه عیسی به حساب می‌آوردند.[۳۷۱] در یکی از داستان‌ها شخصی به نام یشو حانوزری (عیسی ناصری)، یک مرتد شهوت‌ران، توسط دادگاه عالی یهودی به دلیل جادوگری و ترویج بت‌پرستی اعدام می‌شود.[۳۷۲] اکثر پژوهشگران معاصر بر آنند که این نوشته‌ها حاوی اطلاعات تاریخی دربارهٔ عیسی نیستند.[۳۷۳] در تورات میشنایی که توسط موسی بن میمون در اواخر قرن ۱۲ نوشته شده‌است، ذکر گردیده که عیسی سبب لغزش جهانیان است و به خدایی غیر از پروردگار خدمت می‌کند.[۳۷۴] در ادبیات قرون وسطای عبری، حکایتی وجود دارد به نام تولدوت یشو که در آن عیسی پسر یوسف پسر پاندرا به عنوان شخصی دغل‌کار توصیف شده‌است.[۳۷۵]

در اسلام، عیسی بن مریم یکی از پیامبران اولوالعزم[۳۷۶][۳۷۷][۳۷۸] خدا (الله) در نظر گرفته می‌شود که انجیل بر او نازل شد و برای اثبات نبوتش به اذن خدا معجزاتی (نظیر زنده کردن مردگان، مداوای بیماران لاعلاج و جان دادن به پرندهٔ گِلی) را به نمایش می‌گذاشت.[۳۷۹][۳۸۰][۳۸۱][۳۸۲]اسلام می‌گوید به عیسی امکان معجزه داده شد تا بتواند نزد یهودیان توحید را تبلیغ کند.[۳۸۳] به‌گفتهٔ قرآن، عیسی آمدن محمد را پیشگویی کرده‌است: «و یاد آر، عیسی بن مریم که گفت: ای بنی‌اسرائیل! من فرستادهٔ خدا به سوی شما هستم و شریعتی که پیش از من وجود داشته را تأیید می‌کنم و مژدهٔ آمدن رسولی بعد از من که نامش احمد خواهد بود را می‌دهم.» اعراب مسلمان صدر اسلام از این آیه استفاده می‌کردند تا مشروعیت جایگاه دین جدید خود در نظم دینی موجود را نشان دهند.[۳۸۴]

باور به پیامبری عیسی یکی از ضروریات مسلمانی است.[۳۸۵] قرآن ۲۵ مرتبه از او یاد کرده‌است — که از ارجاعات به نام محمد، پیامبر اسلام، بیشتر است[۳۸۶][۳۸۷] — و تأکید دارد او یک انسان فانی بود که مانند دیگر انبیا به صورت الهی انتخاب شد تا پیام خدا را برساند.[۳۸۸] مسلمانان عیسی را هم مانند دیگر پیامبران یک مسلمان[۳۸۹][۳۹۰] و سلف محمد می‌دانند که وعدهٔ آمدن او را داد.[۳۸۸]

قرآن تولد عیسی از مریم باکره را رد نمی‌کند، اما تجسم خدا یا فرزند خدا بودن او را قبول ندارد. در متون اسلامی تأکید زیادی بر توحید شده‌است و شریک قائل شدن برای خدا به هر نحو را بت‌پرستی می‌دانند.[۳۹۱] در قرآن گفته شده روح‌القدس به مریم خبر داد که حامله خواهد شد اما باکره خواهد ماند. قرآن تولد عیسی را یکی از آیات خدا محسوب می‌کند[۳۹۲][۳۹۳] و می‌گوید خدا روحش را در مریم دمید؛[۳۹۲][۳۹۳] عیسی به همین جهت روح‌الله خوانده می‌شود اما این در اسلام به معنای آنکه او پیش از تولد وجود داشته، نیست.[۳۹۲][۳۹۴]

مسلمانان بر آن هستند که اناجیلِ عهد جدید فقط تا حدودی معتبرند و باور دارند تعالیم اصلی عیسی تحریف شده‌اند و محمد بعدها آمد تا آن‌ها را احیا کند.[۳۹۵] در قرآن، عیسی همچنین عنوان مسیح دارد؛ ولی از دیدگاه اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او از مرگ را انکار و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج کرده‌است.[۳۹۶][۳۹۷] قرآن می‌گوید عیسی کشته نشد، بلکه چنان به کافران نمایانده گردید و به صورت جسمانی به بهشت برده شد.[۳۹۸][۳۹۹][۴۰۰] اغلب تفاسیر قدیمی شیعهٔ امامی و سنی می‌گویند یکی (معمولا یکی از حواریون) شبیه عیسی شد و به همین جهت او را به جای عیسی مصلوب کردند.[۴۰۱] با این وجود، برخی مسلمانان که به غالیان شهرت دارند، صحت تاریخی تصلیب عیسی را قبول داشتند، هرچند معتقد بودند تنها جسم زمینی او روی صلیب مرد و ماهیت خدایی او (روحش) زنده ماند و به بهشت رفت و در نتیجه، مرگش ظاهری بود.[۴۰۲] به هر روی، مسلمانان ورود او به بهشت و نه مصلوب شدنش را اتفاق مهم زندگی‌اش می‌دانند.[۴۰۳] بسیاری از آنان بر این باور هستند که عیسی در آخرالزمان به دنیا بازخواهد گذشت و دجال را خواهد کشت.[۴۰۴] مسلمانان پیرو احمدیه باور دارند عیسی از مصلوب شدن جان سالم به در برد و خود را به کشمیر رساند و تا ۱۲۰سالگی آنجا زندگی کرد.[۴۰۵]

بهائیان عیسی را یکی از مظاهر ظهور — واسطهٔ میان خدا و انسان که پیام او را منتقل می‌کنند[۴۰۶]—می‌دانند.[۴۰۷] مظهر ظهور در بهائیت به شباهات میان انسان و خدا تأکید دارد و نتیجتاً، به تجسم در مسیحیت شبیه است.[۴۰۷] در تفکرات بهائی، عیسی به عنوان پسر خدا پذیرفته شده‌است.[۴۰۸] علی‌رغم این، تجلی «ذات وصف‌ناپذیر» الهی در یک انسان را به دلیل باورشان به «ذات متعالی و همیشه‌حاضر خدا» رد می‌کنند.[۴۰۷]

بهاءالله بر آن بود که از آنجا که همه مظاهر ظهور ویژگی‌های الهی یکسانی دارند، آن‌ها را می‌شود «بازگشت» معنوی مظاهر پیشین به حساب آورد و آمدن هر مظهر ظهور جدیدی منجر به دین جدیدی می‌شود که جانشین قبلی‌هاست.[۴۰۶] بهائیان باور دارند با پیشرفت انسان، خدا برنامهٔ خود را آشکار می‌سازد و نتیجتاً، ظهور بهاءالله بازگشت وعده‌داده‌شدهٔ مسیح است.[۴۰۹] تعالیم بهائی بسیاری از مسائل مربوط به عیسی که در انجیل‌ها آمده را تأیید می‌کند اما نه همهٔ آن‌ها را. به عنوان مثال، تولد عیسی از باکره و تصلیب او را قبول دارند،[۴۱۰][۴۱۱] اما برخاستن و معجزات عیسی را نمادین می‌دانند.[۴۰۸][۴۱۱]

در مانویت، مانند سنت‌های قدیمی‌تر گنوسی، میان شخصیت زمینی عیسی و شخصیت آسمانی او تمایز قائل شده‌است. یکی عیسی ناصری، یک مرد زمینی است و دیگری یک ناجی آسمانی. این تمایز احتمالاً مسبوق به سابقه بوده، زیرا مانی مدتی را نزد فرقه یهودی-مسیحی الخسائیه سپری کرده بود و عقیده آنان نسبت به عیسی را وام گرفته‌است. در نوشته‌های مانوی حداقل به شش بعد مختلف از عیسی اشاره شده که همه آن‌ها در نظام دینی مانویان اهمیت زیادی داشته‌اند و این ابعاد به ترتیب عیسی درخشان، عیسی زجرکش، عیسی ناصری، عیسی برخاسته [از مرگ]، عیسی کودک و ماه هستند. این آخری بدان جهت است که عیسی درخشان را با ماه در پیوند می‌دیدند. در یک متن سغدی مانوی نوشته شده‌است: «یک عصر، زمانی که عیسی [ماه] بالا آمد.» همه این تصورات مختلف عیسی نزد مانویان می‌تواند به اهمیت یک شخصیت کیهانی زجرکشیده و ناجی منسوب شود. بعد سوم عیسی، یعنی شخصیت زمینی عیسی مسیح، بیش از سایر ابعاد مورد توجه نویسندگان مانوی بوده‌است. یک متن فارسی میانه از این عیسی به عنوان سلف مانی در خط جانشینی پیامبران (دیگران زرتشت، بودا و شیث هستند) نام برده‌است. علی‌رغم این، لقب مسیح منحصر به بعد سوم نیست و برای عیسی برخاسته از مرگ (بعد چهارم) نیز به کار گرفته شده‌است. همچنین در متونی که به فارسی میانه هستند، برخی مواقع مسیح و آریامن (از ایزدان زرتشتی) در یک معنی استفاده کرده‌اند.[۴۱۲]

در مسیحیت گنوسی (که امروزه تقریباً منقرض شده‌است)[۴۱۳] عقیده بر این است عیسی از ملک الهی فرستاده شد و دانش نهانی (گنوسیس) لازم برای رستگاری را با خود آورد. بیشتر گنوسی‌ها معتقد بودند که عیسی انسانی است که هنگام تعمید، خود روح «مسیح» به او وارد شد. این روح هنگام مصلوب‌شدن بدن عیسی را ترک کرد، اما زمانی که از مرگ برخاست دوباره به او پیوست. علی‌رغم این، برخی از گنوسی‌ها معتقد بودند که عیسی تن جسمانی نداشت و تنها به نظر می‌رسید که دارد.[۴۱۴]

در دین دروز، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا محسوب می‌شود.[۳۴۶][۳۴۷] برخی از هندوها عیسی را یک اوتار یا مرتاض به حساب می‌آورند.[۴۱۵] پاراماهانزا یوگاناندا، یک گوروی هندی، اعتقاد داشت که روح الیسع در عیسی حلول کرده‌است.[۴۱۶] چندی از بودیست‌ها، از جمله چهاردهمین دالایی لاما، عیسی را به یک بوداسف که زندگی خود را وقف رفاه مردم کرد، برمی‌شمارند.[۴۱۷] نظرات دربارهٔ عیسی در معنویت عصر نو متفاوت است.[۴۱۸] در حکمت الهی که بسیاری از تعالیم عصر نو از آن ریشه گرفته‌است،[۴۱۹] عیسی با عنوان «استاد عیسی» خطاب می‌شود و عقیده بر آن است که او یک مصلح معنوی بود و بعد از حلول در بدن‌های متعدد، سرانجام در تن عیسی حلول کرد.[۴۲۰] بنا به کتاب اورانتیا، عیسی یکی از ۷۰۰٬۰۰۰ فرزند آسمانی خدا بود.[۴۲۱]

ساینتولوژیست‌ها عیسی را (به همراه سایر شخصیت‌های مذهبی مانند زرتشت، محمد و بودا) به عنوان بخشی از «میراث دینی» خود برمی‌شمارند.[۴۱۸][۴۲۲] خداناباوران الوهیت عیسی را رد می‌کنند، اما دیدگاه‌های مختلفی در مورد او دارند – از زیر سؤال بردن سلامت روانی او[۴۲۳][۴۲۴] و انتقاد از تعالیمش گرفته تا تأکید بر «برتری اخلاقی» او.[۴۲۵]

قدیمی‌ترین نقاشی‌های موجود از عیسی مربوط به گوردخمه‌های رم در اواخر سدهٔ دوم یا اوایل سدهٔ سوم میلادی هستند.[۴۲۶] همچنین برخی از بازنمایی‌های تصویری عیسی که در کلیسای دورا اروپوس کشف شده‌اند حداقل به قبل از سال ۲۵۶ میلادی مربوط می‌شوند.[۴۲۷] از آن پس نیز طی دو هزارهٔ اخیر هنرمندان مختلف با توجه به شرایط فرهنگی، سیاسی و دینی مکان و زمان زندگی خود، عیسی را به شیوه‌های مختلف به تصویر کشیده‌اند.[۳۱۶][۳۱۷][۳۳۲]

به تصویر کشیدن عیسی در سال‌های اولیه مسیحیت موضوعی شدیداً بحث‌برانگیز به‌شمار می‌آمد.[۴۲۸] از سدهٔ پنجم میلادی به بعد، تمثال‌های دوبُعدی عیسی در مسیحیت شرقی محبوب شدند[۴۲۹] اما ممنوعیت آن توسط امپراتوری بیزانس مانع از پیشرفت این نوع هنر شد، هر چند این ممنوعیت را در سدهٔ ۹ برداشتند.[۳۱۶] با اصلاحات پروتستانی صدای مخالفت‌ها با به تصویر کشیدن عیسی دوباره بلند شد اما به نتیجه‌ای چون ممنوعیت گسترده آن نرسید. از سدهٔ ۱۶ میلادی رفته‌رفته از مخالفت پروتستان‌ها نیز کاسته شد. آن‌ها امروزه از نقاشی‌های عیسی در ابعاد بزرگ اجتناب می‌کنند اما تنها تعداد کمی از آن‌ها با به تصویر کشیدن او در ابعادی چون صفحات یک کتاب مخالفند.[۴۳۰][۴۳۱] استفاده از تصاویر عیسی مورد حمایت رهبران فرقه‌هایی چون مانند آنگلیکان و کاتولیسیسم است[۴۳۲][۴۳۳][۴۳۴] و یکی از عناصر اصلی سنت ارتدکس نیز به‌شمار می‌رود.[۴۳۵][۴۳۶]

نمایش تجلی عیسی یکی از مضامین اصلی در هنر مسیحیان شرقی به‌شمار می‌رفت و هر راهب ارتدوکس شرقی که تعلیم دیده بود تا تمثال عیسی را نقاشی کند، باید مهارت خود را با به تصویر کشیدن این صحنه ثابت می‌کرد.[۴۳۷] تمثال‌های عیسی شدیداً مورد احترام هستند و مؤمنان با اعمالی چون بوسه‌زدن یا سجده به سوی آن، علاقهٔ خود به عیسی را نشان می‌دهند. تمثال‌های عیسی همچنین راهی برای توسل به رحمت الهی نیز به‌شمار می‌روند.[۴۲۹] در دورهٔ رنسانس هنرمندانی چون جوتو ظهور کردند که تمرکز اصلیشان بر به تصویر کشیدن عیسی بود.[۳۱۶]

تا قبل از اصلاحات پروتستانی، تندیس‌های تصلیب (یک صلیب و مجسمهٔ عیسی مصلوب‌شده بر روی آن) در مسیحیت غربی رایج بودند اما بعد آن مناقشه‌هایی ایجاد شد. از سدهٔ ۱۳ بدین سو تقریباً در همهٔ کلیساهای کاتولیک رومی از تندیس‌های تصلیب برای تزئین محراب استفاده می‌شود.[۴۳۸]

نمایش عیسی به عنوان یک نوزاد در آخور امری رایج در مغاره است.[۴۳۹] معمولاً مریم، یوسف نجار، حیوانات، چوپان‌ها، فرشته‌ها و سه مغ نیز در کنار او دیده می‌شوند.[۴۳۹] فرانسیس آسیزی معمولاً به عنوان کسی که مغاره را رواج داد، به‌شمار می‌رود اما احتمالاً او مبدع آن نبوده‌است.[۴۳۹] مغاره در سدهٔ ۱۷ و ۱۸ در جنوب اروپا به اوج محبوبیت خود رسید.[۴۳۹]

ویرانی کامل اورشلیم در سال ۷۰ میلادی بعد از محاصرهٔ شهر توسط رومیان، باعث شده بقای آثار باستانی مربوط به یهودیه در قرن اول را بسیار غیرمحتمل کرده و از تاریخ اورشلیم در اواخر سدهٔ اول و سدهٔ دوم تقریباً هیچ نمانده.[۴۴۰][۴۴۱] به‌عقیدهٔ مارگارت ام. میچل، اگرچه اوسبیوس قیصری گزارش داده که مسیحیان اورشلیم را قبل از سقوط شهر به مقصد پلا ترک کردند اما باید پذیرفت که هیچ اثر دست اولی از کلیسای اولیه اورشلیم تا به امروز باقی نمانده‌است.[۴۴۲] جو نیکل می‌نویسد «همان‌طور که کاوش‌های متعدد نشان داده‌است، حتی یک شیء که بتوان آن را واقعاً به عیسی نسبت داد، وجود ندارد.»[۴۴۳]

علی‌رغم این، در طول تاریخ مسیحیت آثار مختلفی به عیسی منسوب شده‌است، هر چند تردیدهایی در مورد آن‌ها وجود داشته‌است. دسیدریوس اراسموس، الهی‌دان کاتولیکِ سدهٔ شانزدهم، با کنایه به ازدیاد اشیاء منسوب به عیسی و بناهایی که ادعا شده از چوب صلیبی که برای مصلوب‌کردن او استفاده شد ساخته شده‌اند، اشاره کرده‌است.[۴۴۴] نیز بیش از ۳۰ میخ امروزه در اروپا وجود دارد که مسیحیان مقدس می‌دانندشان زیرا اعتقاد دارند که از آن‌ها برای تصلیب عیسی استفاده شده‌است؛ حال آن‌که پژوهشگران معتقدند عیسی تنها با ۳ یا ۴ میخ مصلوب شد.[۴۴۵] برخی از این اشیاء زائرانی هم دارند. از بقایای ادعاشدهٔ تاج خار که زوار معدودی دارد گرفته، تا کفن تورین که زائران میلیونی، از جمله دو پاپ (ژان پل دوم و بندیکت شانزدهم) دارند.[۴۴۶][۴۴۷][۴۴۸]

Catacombs Rome: the art of the first Christians | Through Eternity Tours -  Through Eternity Tours

Jesus Christ-عیسی مسیح

    مریم مجدلیه (در انجیل یوحنا به‌تنهایی، اما در اناجیل هم‌نوا به‌همراه زنان دیگر) در صبح یکشنبه بر سر گور عیسی می‌رود و از خالی یافتن آن متعجب می‌شود. علی‌رغم تعلیمات عیسی، شاگردانش متوجه نشده بودند که قرار است او دوباره برخیزد.[۲۲۴]

    • در متی، گور توسط نگهبانان محافظت می‌شود. فرشته‌ای از بهشت آمده و قبر را می‌گشایند که سبب از هوش رفتن نگهبانان از ترس می‌شود. عیسی بعد از اینکه مریم مجدلیه و «آن یکی مریم» از قبر بازدید کردند، بر آن‌ها ظاهر می‌شود. سپس به سراغ یازده حواری باقی‌مانده در جلیل می‌رود و به آن‌ها این وظیفه را محول می‌کند که همهٔ ملل را به نام پدر، پسر، روح‌القدس تعمید دهند.[۱۰۷]
    • در مرقس سالومه و مریم مادر یعقوب (یکی از حواریون عیسی) مریم مجدلیه را در بازدید از قبر عیسی همراهی می‌کنند. در گور مرد جوانی در لباس سفید که یک فرشته بود، به آن‌ها می‌گوید که عیسی همانگونه که به حواریونش گفته بود (باب ۱۴٫۲۸)، با آن‌ها در جلیل دیدار خواهد کرد.[۶۱]
    • در لوقا، مریم مجدلیه و دیگر زنان دو فرشته را در قبر می‌بینند، اما ۱۱ حواری حرف‌های آن‌ها را باور نمی‌کنند. عیسی با دو نفر از حواریونش در عمواس دیدار و چندی بعد با پطروس ملاقات می‌کنند. سپس، او در همان روز در اورشلیم بر حواریونش ظاهر می‌شود. علی‌رغم اینکه عیسی به صورت رمزآلودی ظاهر و بعد غیب می‌شود، به حواریونش اجازه می‌دهد به او را لمس کنند و غذایی می‌خورد تا به آن‌ها ثابت کند که یک روح نیست. در اینجا نیز فرمان خود مبنی بر پخش تعالیمش در میان ملل را تکرار می‌کند.[۲۲۵]
    • در یوحنا، مریم مجدلیه در ابتدا تنهاست اما بعد پطروس و «حواری که عیسی دوستش می‌داشت» هم به او می‌پیوندد تا از قبر بازدید کنند. عیسی سپس بر مریم مجدلیه و بعد بر حواریونش ظاهر می‌شود و به آن‌ها نیروی بخشیدن یا نبخشیدن گناهان را اعطا می‌کند. در ملاقات دوم با حواریون، به توما که برخاستنش را باور نداشت، ثابت می‌کند که واقعی است. حواریون سپس به جلیل بازمی‌گردند و عیسی دوباره به ملاقاتشان می‌رود. آنجا در دریاچهٔ طبریه عیسی معجزه ماهیگیری را انجام می‌دهد و بعد از آن از پطرس می‌خواهد به حواریونش خدمت کند.[۵۱][۲۲۶]
    • عروج عیسی به بهشت در باب ۲۴ لوقا و باب ۱ اعمال رسولان توصیف و در نامه به تیموتاوس بدان اشاره شده‌است. بنا به اعمال رسولان، ۴۰ روز بعد از برخاستن، در برابر نگاه حواریون به سوی آسمان رفت و در ابری ناپدید شد. بنا به باب سومِ نامهٔ اول پطرس، «عیسی به بهشت رفت و در دستان امن خداست.»[۵۱]

    • اعمال رسولان به چند مرتبه دیده شدن عیسی بعد از عروجش اشاره می‌کند. در باب هفتم، استفان به بهشت نگاه و «عیسی را در دست راست خدا» مشاهده می‌کند.[۲۲۷] در راه دمشق، پولس بعد از دیدن «نوری خیره‌کننده از گرداگرد آسمان» و صحبت با عیسی، به مسیحیت می‌گرود. عیسی همچنین به خواب حنانیهٔ دمشقی می‌رود و از او می‌خواهد پولس را که بعد از دیدن آن نور کور شده بود، دوباره بینا کند.[۲۲۸] مکاشفهٔ یوحنا هم حاوی سخنانی از عیسی در ارتباط با پایان جهان است.[۲۲۹]

    • بعد از زندگی عیسی پیروانش، چنان‌که در باب‌های اول اعمال رسولان توصیف شده‌است، همگی از طریق تولد یا ایمان آوردن یهودی بودند که کتاب مقدس آنان را «تازه‌وارد» یا «غریبه»[۲۳۰] و مورخان «مسیحیان یهودی» می‌خوانند. پیام اولیه انجیل‌ها به‌صورت شفاهی و احتمالاً به زبان آرامی[۲۳۱] و سپس یونانی منتقل می‌شد.[۲۳۲] بنا به اعمال رسولان و نامه به غلاطیان، اولین جوامع مسیحی در شهر اورشلیم واقع بودند و از جمله رهبرانشان پطرس، یعقوب برادر عیسی و یوحنا بودند.[۲۳۳][۲۳۴]

    • پولس بعد از ایمان‌آوردن، بر خود لقب «رسول جنتیل‌ها (غیریهودیان)» می‌نهند و مسیحیت را میان آنان تبلیغ می‌کند. گفته شده‌است که تأثیر پولس بر تفکرات مسیحی از همهٔ نویسندگان عهد جدید بیشتر بوده‌است.[۲۳۵] تا آخر سدهٔ یکمِ میلادی، مسیحیت از دیدگاه مسیحیان و غیرمسیحیان به دینی مستقل از یهودیت که خود در سده‌های بعد از نابودی معبد دوم در حال تکامل و توسعه بود، بدل شده بود.[۲۳۶]

    • چندین نقل‌قول از عهد جدید و دیگر متون مسیحی سده‌های اولیه نشان می‌دهد که مسیحیان نخستین به‌طور معمول کتاب مقدس عبرانی را از متون مقدس خود به حساب می‌آوردند و معمولاً ترجمه‌های یونانی و آرامی آن را می‌خواندند.[۲۳۷]

    • مسیحیان اولیه تعداد زیادی اثر دینی، از جمله آن‌هایی که در عهد جدید قانونی فهرستشان آمده‌است، به نگارش درآوردند. متون قانونی، که منابع اصلی استفاده‌شده توسط مورخان جهت شناخت شخصیت تاریخی عیسی و متون مقدس مسیحی هستند، احتمالاً بین سال‌های ۵۰ تا ۱۲۰ م نوشته شده‌اند.[۲۳۸]

    • در سال ششم میلادی، یهودیه، ادوم و سامریه که پیش از آن پادشاهی‌های تابع امپراتوری روم بودند، با یکدیگر ادغام شدند و استان رومی یهودیه شکل گرفت. به جای یک پادشاه تابع، یک بخشدار رومی بر آن سرزمین حکومت می‌کرد. قیصریهٔ دریایی مرکز حکومت آن بخشدار بود و به کاهن اعظم اسرائیل اجازه داده شده بود بر اورشلیم حکومت کند. بخشدار زمانی که احساسات دینی و ملی در جریان مراسم‌های دینی باعث آشوب و شورش می‌شد، به اورشلیم می‌رفت. قلمروهای یهودی جلیل و یهودیه توسط سرزمین‌های غیریهودی احاطه شده بودند اما رومی‌ها به یهودیان اجازه دادند که به‌صورت قانونی و فرهنگی مجزا باقی بمانند. جلیل سرزمین ثروتمندی بود و فقر به اندازه‌ای نبود که بتواند نظم اجتماعی را با خطر مواجه کند.[۱۵۹]

    • این دورهٔ هلنیستی دین یهودیت بود؛ در این دوره، سنت‌ها و عناصر دینی یهود با فرهنگ یونانی ترکیب شد. تا زمان سقوط امپراتوری روم غربی و فتوحات مسلمانان در مدیترانهٔ شرقی، مراکز اصلی یهودیت هلنیستی انطاکیه و اسکندریه، دو مرکز شهری یونانی در غرب آسیا و شمال آفریقا بودند که در قرن ۴ قبل از میلاد و پس از لشکرکشی‌های اسکندر مقدونی تأسیس شدند. در دورهٔ هیکل دوم، یهودیت هلنیستی در اورشلیم هم وجود داشت و که باعث ایجاد نزاع‌هایی میان دو گروه یهودیان سنتی و هلنیستی می‌شد. در این دوره، کتاب مقدس عبرانی از عبری توراتی و آرامی توراتی به یونانی یهودی کوینه‌ای ترجمه شد؛ به دلیل اینکه سخنوران عبری کاهش پیدا کردند، ترگوم‌ها نیز به آرامی ترجمه شدند.[۲۳۹]

    • اساس دینی یهودیان بر تورات، پنج کتابی که می‌گفتند توسط خدا به موسی داده شده، استوار بود. سه گروه مهم مذهبی فریسیان، اسنی‌ها و صدوقیان بودند. هرچند این سه گروه در مجموع نمایندهٔ بخش کوچکی از جمعیت بودند. یهودیان چشم‌به‌راه آن روزی بودند که خدایشان آن‌ها را احتمالاً به وسیله جنگ علیه رومیان از حاکمان «کافر» خود نجات دهد.[۱۵۹]

    • عیسی یک یهودی اهل جلیل بود،[۹۳] در حدود سال‌های آغازین سدهٔ یکم زاده شد و در ۳۰ یا ۳۳ پس از میلاد در یهودیه کشته شد.[۲۴۰] توافقی میان پژوهشگران وجود دارد که عیسی یکی از معاصران یحیی بود و توسط بخشدار رومی یهودیه، پونتیوس پیلاطس، که از ۲۶ تا ۳۶ میلادی این منصب را داشت، مصلوب شد.[۲۴۱]

    • اناجیل چند اشاره به سال تولد عیسی ارائه می‌کنند. بنا بر متی ۲:۱، تولد عیسی در زمان پادشاهی هیرود بزرگ که در سال ۴ میلادی درگذشت، اتفاق افتاد. به‌گفتهٔ لوقا ۱:۵، هیرود اندکی پیش از تولد عیسی مرد؛[۲۴۲][۲۴۳] هرچند همین انجیل زایش عیسی را همزمان با سرشماری مالیاتی کوئیرینیوس که ۱۰ سال بعد از مرگ هیرود اتفاق افتاد، می‌داند.[۲۴۴][۲۴۵] لوقا ۳:۲۳ متذکر می‌شود که عیسی در زمان آغاز تبلیغ ۳۰ساله بود که بنا به گفتهٔ اعمال رسولان ۱۰:۳۷ و ۱۰:۳۸، پس از تبلیغ توسط یحیی انجام شد؛ دوران ابلاغ یحیی بنا به‌گفتهٔ لوقا ۳:۱ و ۳:۲، در پانزدهمین سال امپراتوری تیبریوس آغاز گردید که برابر می‌شود با ۲۸ یا ۲۹ میلادی.[۲۴۳][۲۴۶] با ترکیب گفته‌های اناجیل و اطلاعات تاریخی، بیشتر پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که تولد عیسی باید بین سال‌های ۶ تا ۴ قبل از میلاد اتفاق افتاده باشد،[۲۴۶][۲۴۷] هرچند گروهی دیگر بازهٔ بزرگ‌تری را محتمل می‌دانند.
    • بازهٔ تاریخ تبلیغ عیسی با استفاده از شیوه‌های مختلفی تخمین زده شده‌است.[۲۴۸][۲۴۹] یکی از این شیوه‌ها انطباق سال‌های ذکرشده توسط لوقا و اعمال رسولان با حکومت تیبریوس است که تاریخی میان ۲۸ یا ۲۹ میلادی را به دست می‌دهد.[۲۵۰] روش دیگری آغاز آن را بین سال‌های ۲۷ تا ۲۹ می‌داند، زیرا یوحنا ۲:۱۳ تا ۲:۲۰ می‌گوید که ۴۶ سال از ساخت معبد اورشلیم در زمان آغاز تبلیغ عیسی می‌گذشت و یوسف فلاوی هم متذکر شده که هیرود بزرگ در هجدهم سال سلطنتش دستور به بازسازی معبد داده‌است.[۲۴۸][۲۵۱] روشی دیگر، استفاده از سال‌های مرگ یحیی و ازدواج هیرودیس آنتیپاس با هیرودیاس (بنا به نوشته‌های یوسف فلاوی) و مرتبط کردن آن با متی ۱۴:۴ و مرقس ۶:۱۷ است.[۲۵۲][۲۵۳] بیشتر پژوهشگران سال ازدواج را بین ۲۸ تا ۳۵ می‌دانند و نتیجتاً زمان آغاز تبلیغ عیسی می‌شود ۲۸ تا ۲۹.[۲۴۹]

    • تلاش‌هایی انجام شده تا زمان تصلیب عیسی مشخص شود. نظر بیشتر پژوهشگران آن است که او در سال ۳۰ یا ۳۳ مصلوب شد.[۲۴۰][۲۵۴] انجیل‌ها ذکر کرده‌اند که این اتفاق در زمان حکومت پونتیوس پیلاطس بر یهودیه (بین سال‌های ۲۶ تا ۳۶) اتفاق افتاده‌است.[۲۵۵][۲۵۶][۲۵۷] زمان مسیحی شدن پولس (بین ۳۳ تا ۳۶) بالاترین محدوده برای تاریخ مصلوب شدن است. زمان مسیحی شدن و تبلیغ پولس با بررسی رساله‌های پولس و اعمال رسولان قابل ردیابی است.[۲۵۸][۲۵۹] همچنین اخترشناسان کوشیده‌اند تاریخ دقیق مصلوب شدن را با بررسی حرکت ماه و محاسبهٔ زمان تاریخی پسح، مراسمی انجام شده بر اساس گاه‌شماری شمسی–قمری عبری، تخمین بزنند. بر این اساس، عیسی در ۷ آوریل ۳۰ یا ۳ آوریل ۳۳ مصلوب شده‌است.[۲۶۰]

    • بسیاری از پژوهشگران مدرن توافق دارند که پدر عیسی، یوسف نجار، قبل از اینکه او تبلیغ خود را آغاز کند، مُرد. انجیل‌ها اصلاً به یوسف در زمان تبلیغ عیسی اشاره نمی‌کنند. مرگ یوسف می‌تواند دربارهٔ خطاب‌شدن عیسی با لفظ «عیسی پسر مریم» در مرقس ۶:۳ شفاف‌سازی کند، چرا که پسرها را معمولاً با نام پدرشان خطاب می‌کردند.[۲۶۱]

    • بنا به گفتهٔ تیسن و مرتس، برای رهبران کاریزماتیک چون عیسی، معمول است که با خانواده‌هایشان به مشکل بخورند.[۲۶۲] در انجیل مرقس، خانوادهٔ عیسی دچار این بیم می‌شوند که او دیوانه است. این قسمت را یک اتفاق تاریخی می‌دانند، زیرا بعید است که توسط مسیحیان اولیه ساخته شده باشد.[۲۶۳] پس از مرگ عیسی، بسیاری از اعضای خانواده‌اش به جنبش مسیحی پیوستند.[۲۶۲] برادرش، یعقوب، به یکی از رهبران کلیسای اورشلیم تبدیل شد.[۲۶۴]

    • به‌عقیدهٔ گیزا ورمس تکامل الهیاتی باعث شده‌است که باور «تولد عیسی از باکره» رواج یابد، نه اتفاقات تاریخی.[۲۶۵] اگرچه بسیاری از پژوهشگران باور دارند که انجیل‌های هم‌نوا از روی یکدیگر نوشته شده‌اند، اما دیگران این موضوع را قابل اهمیت می‌دانند که باکره بودن مادر عیسی توسط دو انجیل هم‌نوا (متی و لوقا) ذکر شده‌است.[۲۶۶][۲۶۷][۲۶۸][۲۶۹][۲۷۰][۲۷۱] بنا به گفتهٔ اد سندرز، روایت‌های تولد عیسی از باکره در متی و لوقا واضح‌ترین نمونه از جعل در روایات اناجیل در ربط با زندگی عیسی است. هر دو انجیل می‌گویند او مطابق پیشگویی‌های یهودی در بیت‌لحم متولد شده‌است و هر دو می‌گویند که او در ناصره رشد یافته‌است. اما سندرز اشاره می‌کند دو انجیل آن را به‌طور کاملاً متفاوتی روایت می‌کنند. ادعای لوقا مبنی بر یک سرشماری که پس از آن هرکسی به شهر اجدادی‌اش بازگشت، نمی‌تواند درست باشد. روایت متی محتمل‌تر است، اما داستان به‌گونه‌ای ساخته شده که عیسی را چون یک موسای جدید معرفی کند، و یوسف فلاوی هم، با وجود ذکر بی‌رحمی هیرود بزرگ، هیچ اشاره‌ای نمی‌کند که او دستور به قتل‌عام نوزدان داد. نتیجتاً بیشتر اندیشمندان معاصر کشتار نوزدان پسر توسط هیرود که متی از آن سخن گفته را واقعی نمی‌دانند.[۲۷۲]

    • سندرز می‌گوید شجره‌نامهٔ عیسی بر اساس اطلاعات تاریخی تهیه نشده، بلکه میل نویسندگان برای نمایاندن عیسی به عنوان منجی یهودی را نشان می‌دهد.[۹۵] نیز تلاش‌هایی صورت گرفته تا دلیل اختلاف متی و لوقا در مورد شجره‌نامهٔ عیسی توضیح داده شود، مانند مارتین لوتر که معتقد بود لوقا شجره‌نامهٔ مریم را روایت کرده ولی متی شجره‌نامهٔ یوسف را.[۲۷۳] علی‌رغم این تلاش‌ها، مورخان دانشگاهی توافق نظر دارند که این شجره‌نامه‌ها را نمی‌توان با هم آشتی داد. یک نظر رایج آن است که متی تبارنامه‌ای سلطنتی و لوقا شجره‌نامه‌ای الهی برای عیسی ساخته‌است.[۲۷۴] در هر حال، زمانی که تصور شود عیسی از یک زن باکره متولد شده، دیگر رسیدن نسل او به داوود از طریق یوسف نجار منتفی است.[۲۷۵] به‌علاوه، لوقا به رابطهٔ خونی بین عیسی و یحیی اشاره می‌کند؛ اما پژوهشگران معمولاً این را هم جعلی می‌دانند.[۹۵][۲۷۶]

    • بیشتر پژوهشگران مدرن غسل تعمید عیسی را، در کنار مصلوب شدن او، یک واقعیت تاریخی روشن می‌دانند.[۲۷۷] این دو اتفاق به اندازه‌ای به عنوان حقایق تاریخی مورد قبول هستند که جیمز دی.جی. دون، یک الهی‌دان، از آن‌ها به عنوان نقطهٔ شروع جهت تحقیق در ربط با شخصیت تاریخی عیسی یاد می‌کند.[۲۷۷] پژوهشگران با استفاده از ملاک خجلت[ث] استدلال می‌کنند محتمل نیست که مسیحیان اولیه داستان غسل تعمید عیسی را جعل کرده باشند، زیرا در آن صورت نتیجه گرفته می‌شد که عیسی مرتکب گناهی شده و خواستار توبه بوده‌است.[۲۷۸][۲۷۹] بنا به گفتهٔ تیسن و مرتس، عیسی تحت‌تأثیر یحیی بوده‌است و بسیاری از عناصر آموزه‌های او را به آموزه‌های خود وارد کرده‌است.[۲۸۰]

    • پژوهشگران مدرن اتفاق نظر دارند که عیسی در جلیل و یهودیه زندگی کرد و برای تبلیغ یا تحقیق راهی جای دیگری نشد.[۲۸۱] آن‌ها معتقدند که عیسی با بزرگان یهودی دربارهٔ موضوع خدا بحث کرد، عده‌ای را مداوا کرد، آموزه‌های خود را در قالب مثل‌ها عرضه کرد و پیروانی برای خود دست و پا کرد.[۲۴۱] منتقدان یهودی عیسی معتقد بودند تبلیغ عیسی یک رسوایی است زیرا او با گناه‌کاران هم‌غذا می‌شد، با زنان صمیمی می‌شد و به پیروانش اجازه می‌داد در روز شبات کار کنند.[۶۰] بنا به سندرز، پذیرفتنی نیست که اختلاف نظر بر سر تفسیر شبات و قانون موسی باعث شود مقامات یهودی خواستار مرگ عیسی شوند.[۲۸۲]

    • به گفتهٔ اهرمان، عیسی تصور می‌کرد تمرکز همه بر ملکوت الهی است، نه چیزهایی در زندگی زمینی.[۲۸۳] او دربارهٔ هلاخا (قانون یهودی) تعلیم می‌داد، به دنبال درک مفهوم واقعی آن بود و برداشت‌هایش بعضاً با سنت‌های دیگر متضاد بود.[۲۸۴] عیسی عشق را در مرکز قانون یهودی قرار داد و پیروی از آن قانون را ضرورتی آخرالزمانی می‌دانست.[۲۸۴] آموزه‌های اخلاقی او شامل بخشش، قضاوت نکردن دیگران، دوست داشتن دشمنان و اهمیت دادن به فقرا بود.[۲۸۵]

    • در اناجیل، عیسی در مجالس مشخصی مانند موعظهٔ سر کوه در انجیل متی یا موعظه در دشت در لوقا آموزه‌های خود را منتقل می‌کند. به‌عقیدهٔ گرد تایسن و آنِت مرتس، این موعظه‌ها واقعاً حاوی تعالیم عیسی هستند، اما در ابتدا بدون هیچ زمینه‌ای ثبت و ضبط شده بودند؛ در نتیجه، عرضه آن‌ها در چنین مجالسی توسط عیسی، ابتکار نویسندگان انجیل‌ها بوده‌است.[۳۶] علی‌رغم این‌که آنچه عیسی به عنوان معجزه انجام می‌داد با فضای اجتماعی دوران باستان هم‌خوانی دارد، او به گونه‌ای دیگر تعریفشان می‌کرد. ابتدا آن‌ها را به ایمان افراد شفا یافته ربط داد و دوم، به عنوان نشانهٔ رسیدن آخرالزمان.[۲۸۶]

    • عیسی دوازده حواری برای خود انتخاب کرد[۲۸۷] که به‌وضوح حاوی یک پیام آخرالزمانی است.[۲۸۸] هر سه انجیل هم‌نوا از دوازده نفر یاد کرده‌اند، اما نام‌های موجود در فهرست لوقا با اسامی مرقس و متی متفاوت است؛ این نشان می‌دهد که مسیحیان کاملاً مطمئن نبودند که آن ۱۲ نفر دقیقاً چه کسانی هستند.[۲۸۸] این دوازده حواری ممکن است نمایندهٔ اسباط اسرائیل بوده باشند که با برقراری حکومت خدا دوباره احیا خواهند شد.[۲۸۸] بنا به اناجیل، حواریون در ملکوت الهی که برقراری آن قریب‌الوقوع ذکر شده، اسباط را رهبری خواهند کرد. به‌گفتهٔ بارت اهرمان، عیسی به‌واقع وعدهٔ حکومت ۱۲ حواری را داده‌است، زیرا یهودا اسخریوطی یکی از آن‌ها بوده‌است. به‌عقیدهٔ همو هیچ‌کدام از مسیحیان دلیلی برای جعل وعده‌ای از عیسی مبنی بر حکومت آن حواری که به او خیانت کرد، نداشته‌اند.[۲۸۸] در مرقس، حواریون تنها نقشی منفی ایفا می‌کنند. در حالی که دیگران گاهی با ایمان کامل به عیسی پاسخ می‌دهند، حواریون او سردرگم و مردد هستند.[۲۸۹] آن‌ها نقش شخصیت فویل را در برابر عیسی و دیگر شخصیت‌ها بازی می‌کنند تا ویژگی‌های عیسی بیشتر به چشم آیند.[۲۸۹] مرقس احتمالاً در این مورد اغراق کرده‌است زیرا حواریون در متی و لوقا حضور مثبت‌تری دارند.[۲۸۹]

    • سندرز عقیده دارد که هدف عیسی این نبود که مردم را به توبه وادارد، اگرچه خود سندرز معترف است که افراد زیادی با این نظر او موافق نیستند. او استدلال می‌کند که به توبه فقط در لوقا به عنوان یک موضوع مهم و به عنوان پیام یحیی پرداخته شده‌است و اگر گناهکارانی که عیسی با آن‌ها هم‌سفره شد توبه کرده بودند، یهودیان تبلیغِ او را یک رسوایی به حساب نمی‌آوردند.[۲۹۰] طبق گفتهٔ تایسن و مرتس، از جملهٔ تعالیم عیسی این بود که خدا سخاوتمندانه به مردم فرصتی داده تا توبه کنند.[۲۹۱]

    • مطالب آخرالزمانی در اناجیل به دو دستهٔ صریح و ضمنی تقسیم می‌شوند. در آیاتی عیسی به صراحت نزدیکی و فوریت آخرالزمان را اعلام کرده‌است. در مرقس ‎۱۳:۲۴–۲۵ پیشگویی شده که ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و افلاک متزلزل خواهند شد، سپس پسر انسان سوار بر ابرها خواهد آمد، فرشتگان به هر سو منتخبان را گرد خواهند آورد. در ۱۳:۳۱ گفته که آسمان و زمین زائل خواهند شد. آیه قبلی (۱۳:۳۰) تأکید کرده که همهٔ این‌ها در زمان حیات حواریونش رخ خواهند داد. اشارهٔ صریح دیگر، ۹:۱ در مرقس است که عیسی می‌گوید برخی از شاگردانش قبل از دیدن ملکوت خدا نخواهند مرد. در متی ۱۰:۲۳، عیسی خبر می‌دهد که پسر انسان تا پیش از اینکه حواریون در شهرهای اسرائیل پیام او را تبلیغ کنند، ظهور خواهد کرد.[۲۹۲]

    • موارد فوق، آیاتی هستند که زمانی برای آخرالزمان مشخص کرده‌اند. غیر از این‌ها، مطالبی وجود دارد که به آخرالزمان اشاره شده، ولی فقط به فوریت آن دلالت دارند و زمانی تعیین نکرده‌اند. در مرقس ۱:۱۵، عیسی هشدار می‌دهد که «وقت تمام شد و ملکوت خدا نزدیک است.» در لوقا ‎۱۸:۱–۸ خبر داده شده که پسر انسان به زودی منتخبان را گرد خواهد آورد. اعتقاد عیسی به نزدیکی پایان جهان، به آنچه یحیی تبلیغ می‌کرده هم شباهت دارد. یحیی در همین انجیل (۳:۹) می‌گوید «تبر بر ریشهٔ درختان نهاده شده‌است.» همچنین سه آیهٔ دیگر در مرقس (۸:۳۱؛۹:۳۱؛ ۱۰:۳۴) نشان می‌دهند که عیسی معتقد بوده بعد از مرگ ناعادلانه‌اش، عقوبت الهی به سرعت روی خواهد داد.[۲۹۳]

    • اشارات ضمنی مستقیماً به آخرالزمان اشاره ندارند، ولی آن را در پس زمینه محفوظ داشته‌اند. متی در ‎۲۴:۲۷–۲۸ و ۳۷–۴۱ از قول عیسی می‌گوید پسر انسان به زودی برای قضاوت خواهد آمد. نحوهٔ بیان این سخن به گونه‌ای است که به نظر در طول حیات حواریون اتفاق می‌افتد. در برخی از اعتقادات عیسی که در اناجیل حفظ شده، مثل ‎۱۲:۱۸–۲۷، به نظر می‌رسد به رستاخیزی اشاره دارد که در آن یهودیانِ خارج از اسرائیل، به ارض موعود باز خواهند گشت. عیسی به حواریونش وعده می‌دهد که اسباط اسرائیل را داوری خواهند کرد؛ با توجه به اینکه اینکه او دوازده حواری انتخاب کرد و اسباط اسرائیل نیز دوازده تا بودند، ظاهراً نشان می‌دهد او در انتظار آینده‌ای بوده که با پایان جهان، قوم اسرائیل از نو زنده شود. او همچنین هشدار می‌دهد که «این نسل» برای تمام خون‌های ریخته شده در تمام تاریخ—از هابیل تا زکریا—مجازات خواهد شد. در دسته‌ای دیگر از آیات، به نظر می‌رسد تصور شده که آخرالزمان در همان دورهٔ حیات عیسی آغاز شده‌است، مثلاً ‎۴:۲–۳۲ در مرقس.[۲۹۴]

    • عیسی وعده می‌داد که یک شخصیت آخرالزمانی، به‌نام «پسر انسان»، به‌زودی با قدرت و جلال سوار بر ابرها خواهد آمد تا برگزیده‌شدگان را از چهار سوی جهان گرد آورد. عیسی از خودش هم با عبارت «پسر انسان» یاد می‌کرد اما پژوهشگران مطمئن نیستند که این دو یکی باشند. پولس و دیگر مسیحیان اولیه معتقد بودند که «عیسای برخاسته از مرگ» همان «پسر انسان» است.[۲]

    • مسیح خوانده‌شدن عیسی نشان‌دهندهٔ آن است که پیروان عیسی او را به عنوان وارث داوود، که برخی از یهودیان انتظار بازگشتش را می‌کشیدند تا اسرائیل را نجات دهد، پذیرفته بودند. یهودیان لقب مسیح را به افراد بسیاری داده بودند اما انجیل‌ها از آن به عنوان یک صفت عام، به‌گونه‌ای که عیسی هم یکی دیگر از «مسیح‌ها» به‌شمار آید، استفاده نمی‌کنند، بلکه عیسی را چنان می‌نمایانند که او خود مسیح است. در یهودیت اولیه، این شکل مطلق استفاده از این عنوان یافت نمی‌شود، بلکه فقط عبارات عامی مانند «مسیحِ او» وجود دارد. این سنت مبهم است و سبب شده بحث‌هایی بر سر اینکه عیسی «مسیح‌بودن» را نقش آخرالزمانی خود به حساب می‌آورد یا نه، شکل گیرد.[۲۹۵] سنت‌های آخرالزمانی یهود ابعاد مختلفی داشتند و برخی بر حضور یک مسیح متمرکز بود و برخی دیگر نه. با توجه به سنت مسیحی، گرد تایسن بر این فرضیه تأکید دارد که عیسی برای خودش نقشی آخرالزمانی قائل بود اما عنوان «مسیح» را بر خود ننهاد.[۲۹۶] بارت اهرمان استدلال می‌کند که عیسی خود را مسیح می‌دانست، اما نه به مفهومی که بسیاری از مردم تصور می‌کنند،[۲۹۷] بلکه بدین معنا که او در نظم سیاسی جدیدی که خدا آن را آغاز خواهد کرد، پادشاه خواهد بود.[۲۹۸]

    • ‘Jesus’ Face

    Jesus Christ-عیسی مسیح

    در روایات هم‌نوا، هفتهٔ آخر در اورشلیم پایانی است بر سفر از پیریه به یهودیه که عیسی آن را در جلیل آغاز کرد.[۱۳۹] عیسی سوار بر خری وارد اورشلیم می‌شود که بازتابی است از داستان «خر مسیح»، حکایتی از کتاب زکریا، که در آن پادشاه متواضع یهودیان سوار بر خر وارد اورشلیم می‌شود. چون به اورشلیم نزدیک می‌شود، مردم در راهش پارچه پهن می‌کنند، برگ‌های نخل قرار می‌دهند و بخش‌هایی از مزامیر را می‌خوانند.[۱۸۱][۱۸۲][۱۸۳]

    عیسی سپس صرافان را از معبد دوم بیرون و آن‌ها را متهم می‌کند که معبد را با فعالیت‌های تجاری خود به مقر دزدها تبدیل کرده‌اند. او سپس پیشگویی می‌کند که مصیبت‌هایی چون انبیاء دروغین، جنگ، زلزله، اختلالات آسمانی، آزار مؤمنان، «مکروه ویرانی» و محنت‌های طاقت‌فرسا روی خواهد داد؛ اما پسر انسان سوار بر ابرها خواهد آمد و فرشتگان را خواهد فرستاد تا منتخبان خود را از چهار گوشهٔ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع کند. عیسی زمان روی دادن این اتفاقات را «قبل از اینکه زندگی این نسل به سر آید» اعلام می‌کند.[۱۳۱] در یوحنا، بیرون کردن صرافان از معبد در آغاز تبلیغ عیسی اتفاق می‌افتد، نه در انتهای آن.[۸۸]

    عیسی با بزرگان یهود در زمان‌هایی چون وقتی که آن‌ها صداقت مأموریت او را زیر سؤال می‌برند یا عیسی آن‌ها را ریاکار خطاب می‌کند، به مشکل برمی‌خورد.[۱۸۱][۱۸۳] یهودا اسخریوطی، یکی از حواریون عیسی، به صورت مخفیانه با بزرگان یهودی توافق می‌کند که در ازای سی سکهٔ نقره به عیسی خیانت و او را تسلیم کند.[۱۸۴][۱۸۵]

    انجیل یوحنا از دو اتفاق دیگر قبل از هفتهٔ مقدس خبر می‌دهد.[۱۱۱] در العیزریه عیسی لازاروس را از مرگ برمی‌خیزاند. این آیت محکم[۸۸] باعث تنش با مقامات محلی می‌شود[۱۳۹] و آنان برای قتل عیسی توطئه‌چینی می‌کنند.[۱۱۱] بعد در موقع شام، شش روز پس از عید پسح، مریم بیت‌عنیایی پاهای عیسی را «عطری گران‌بها از سنبل خالص» عطرآگین کرده و با موهای خود خشک کرد.[۱۸۶] پس از این اتفاقات است که عیسی وارد اورشلیم می‌شود.[۱۱۱] در زمان ورود او، مردم به استقبالش آمده و تشویقش می‌کنند که باعث دشمنی بیشتر بزرگان شهر با عیسی می‌گردد.[۱۳۹] انجیل یوحنا سپس شام آخر را روایت می‌کند.[۱۱۱]

    شام آخر، آخرین وعدهٔ غذایی عیسی با ۱۲ حواری خود در اورشلیم قبل از مصلوب شدنش است. آن را در هر چهار انجیل متعارف روایت کرده‌اند؛ همچنین نامهٔ اول به قرنتیان هم به شام آخر اشاراتی دارد.[۴۷][۴۸][۱۸۷] در این شام، عیسی پیش‌بینی می‌کند که یکی از حواریونش به او خیانت خواهد کرد. هر ۱۲ حواری می‌گویند که قصد خیانت به عیسی را ندارند، اما او تأکید می‌کند خائن یکی از افراد حاضر است.[۱۸۸] متی و یوحنا، یهودا را شخص مورد نظر عیسی می‌دانند.[۴۷][۴۸][۱۸۸]

    در اناجیل هم‌نوا، عیسی نانی را برداشته و آن را چند تکه می‌کند؛ سپس آن را به حواریون خود می‌دهد و می‌گوید «این است بدن من که در راه شما فدا می‌شود. این را به یاد من به‌جا آورید.» بعد از شام، جام شرابی را به آن‌ها می‌دهد و ذکر می‌کند که «این پیاله، نشانهٔ پیمان جدید خداست که با خون من مهر می‌شود، خونی که جهت نجات دادن شما ریخته می‌شود.»[۴۷][۱۸۹] هفت‌آیین عشای ربانی مسیحیت برپایه این‌ها شکل گرفته‌است.[۱۹۰] اگرچه انجیل یوحنا اشاره‌ای به بخش نان و شراب نمی‌کند، اما بیشتر پژوهشگران قبول دارند باب ششم این انجیل (از ۲۲ تا ۵۹) مفهومی ربانی دارد و دارای هم‌خوانی با روایات هم‌نوا و نوشته‌های پولس دربارهٔ شام آخر است.[۱۹۱]

    در هر چهار انجیل، عیسی پیش‌بینی می‌کند تا قبل از طلوع آفتاب و بانگ خروس، پطرس سه مرتبه او را انکار خواهد کرد.[۱۹۲][۱۹۳] در لوقا و یوحنا، این پیشگویی در زمان شام انجام می‌شود و در متی و مرقس بعد از آن؛ همچنین عیسی پیشگویی می‌کند که همهٔ حواریونش او را تنها خواهند گذاشت.[۱۹۴] انجیل یوحنا تنها انجیلی است که می‌گوید عیسی پاهای حواریونش را بعد از شام شست.[۱۰۷] همان انجیل یک موعظهٔ طولانی از عیسی را روایت کرده‌است که در آن عیسی پیروانش (به غیر از یهودا) را برای رفتن خود آماده کند. باب‌های ۱۴ تا ۱۷ انجیل یوحنا به سخنرانی وداع معروف است و اهمیت به‌خصوصی در مسیح‌شناسی دارند.[۱۹۵][۱۹۶]

    مطابق روایات هم‌نوا، عیسی و پیروانش به باغ جتسیمانی می‌روند، جایی که عیسی دعا می‌کند «ای پدر! این جام رنج و زحمت را از مقابل من بردار» و چنان از کشمکش روحی عذاب می‌کشد که «عرقش نظیر قطره‌های درشت خون بر زمین می‌افتد.» بعد، یهودا به همراه گروهی مسلح که توسط کاهنان اعظم، کاتبان و ریش‌سفیدان فرستاده شده‌اند، سرمی‌رسد. یهودا عیسی را می‌بوسد تا افراد او را بشناسند و آنان نیز عیسی را دستگیر می‌کنند. در تلاش برای جلوگیری از دستگیری، یکی از شاگردان عیسی که نامش ذکر نشده، با شمشیر گوش یکی از حاضران را می‌برد. پس از دستگیری عیسی، شاگردانش به اختفا می‌روند و زمانی که از پطرس دربارهٔ عیسی سؤال می‌شد، سه مرتبه انکار می‌کند که او را می‌شناسد. بعد از انکار سوم، پطرس بانگ خروس را می‌شنود و پیشگویی عیسی را به خاطر می‌آورد؛ سپس «زارزار اشک می‌ریزد.»[۱۹۴][۱۳۱][۱۹۲]

    در یوحنا، عیسی برای خلاصی از مصلوب‌شدن دعا نمی‌کند، بلکه این انجیل او را به‌گونه‌ای می‌نمایاند که ضعف‌های انسانی بر او تأثیری ندارند.[۱۹۷] افرادی که به دنبال دستگیری عیسی آمده‌اند، سربازان رومی و نگهبانان معبد هستند.[۱۹۸] در یوحنا، یهودا عیسی را نمی‌بوسد بلکه عیسی شخصاً هویت خود را فاش می‌کند و زمانی که چنین می‌شود، سربازان و افسران بر روی زمین می‌افتند. در این انجیل، آن حواری که با شمشیر خود گوش یکی از آن‌ها را می‌برد، پطرس است و عیسی پس از آن از وی می‌خواهد دست نگه دارد.[۱۹۹]

    بعد از دستگیری، عیسی را به سنهدرین، یک محکمه یهودی، می‌برند.[۲۰۰] روایات اناجیل دربارهٔ جزئیات محاکمه او با هم متفاوت هستند.[۲۰۱] در متی، مرقس و لوقا عیسی را به خانهٔ کاهن اعظم، قیافا، می‌برند و عیسی آنجا مورد تمسخر و ضرب‌وشتم قرار می‌گیرد. صبح بعد، کاهنان اعظم و علمای دین یهود محکمه‌ای تشکیل داده و عیسی را احضار می‌کنند.[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴] مطابق یوحنا، اول عیسی را به منزل پدر قیافا و بعد نزد کاهن اعظم می‌برند.[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴]

    در محاکمه‌ها، عیسی به‌ندرت صحبت می‌کند، از خود دفاعی نکرده و جواب‌های پراکنده و غیرمستقیمی به سؤالات کاهنان می‌دهد که باعث می‌شود یکی از افسران به او سیلی بزند. در متی، عدم جواب دادن توسط عیسی باعث می‌شود قیافا از او سؤال کند «جوابی نداری؟»[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴] در مرقس، کاهن اعظم سپس از عیسی می‌پرسد: «آیا تو مسیح، فرزند خدای متبارک هستی؟» عیسی پاسخ می‌دهد: «هستم» و بعد پیشگویی می‌کند که تو آمدن پسر انسان، در دست راست خدای قادر و بر ابرهای آسمان را خواهی دید.[۲] این باعث می‌شود قیافا گریبان خود را چاک دهد و عیسی را به کفر متهم کند. در متی و لوقا، جواب عیسی مبهم‌تر است:[۲][۲۰۵] در متی پاسخ می‌دهد «تو خود چنین گویی» (۲۶:۶۴) و در لوقا «تو می‌گویی که من هستم.» (۲۲:۷۰)[۲۰۶][۲۰۷]

    علمای یهود عیسی را به درگاه پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی، می‌برند تا عیسی را برای اتهاماتی نظیر کفر، تحریک مردم به عدم پرداخت مالیات به روم، جادوگری و ادعایش مبنی بر «پادشاه یهود»، پسر انسان و ناجی جهان بودن، محاکمه کند.[۲۰۴] واژهٔ «پادشاه» در گفت‌وگو میان پیلاطس و عیسی نقشی مرکزی دارد. در یوحنا، عیسی یادآور می‌شود که پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست، اما به‌طور صریح هم انکار نمی‌کند که پادشاه یهود است.[۲۰۸][۲۰۹] در لوقا، پونتیوس پیلاطس پس از فهمیدن دربارهٔ جلیله‌ای بودن عیسی،[۲۱۰][۲۱۱] دستور می‌دهد او را نزد هیرودیس آنتیپاس ببرند زیرا هیرود حاکم جلیل بود.[۲۱۲] نزد هیرود، عیسی هیچ پاسخی به سوالات او نمی‌دهد. نتیجتاً، هیرود و سربازانش عیسی را مسخره کرده و لباسی شاهانه به او می‌پوشانند تا چون یک پادشاه به نظر برسد، سپس او را دوباره نزد پیلاطس می‌فرستند.[۲۱۰] پیلاطس بزرگان یهود را فرامی‌خواند و به آن‌ها اعلام می‌کند «من این مرد را مجرم نیافتم.»[۲۱۲]

    مطابق یکی از سنت‌های عید پسح در آن دوره، پیلاطس قرار بود با خواست مردم یکی از زندانیان را آزاد کند. او از جمعیت می‌خواهد که یکی از بین عیسی و قاتلی به نام باراباس را انتخاب کنند.[۲۱۳] مردم تحت تأثیر ریش‌سفیدان، درخواست می‌کنند که باراباس آزاد و عیسی مصلوب شود.[۲۱۴] پیلاطس تقصیرنامه‌ای به زبان‌های عبری، لاتین و یونانی می‌نویسد که بر روی آن نوشته شده بود: «عیسای ناصری، پادشاه یهود» و قرار بود بر صلیب عیسی نصب شود.[۲۱۵] آنگاه عیسی را به سربازان می‌دهد تا او را مصلوب کنند. آن‌ها تاجی از خار بر سر او می‌گذارند و به تمسخر «پادشاه یهود» می‌خوانندش و قبل از اینکه عیسی را برای مصلوب شدن به گلگتا ببرند، او را می‌زنند.[۲۰۲][۲۰۴][۲۱۶][۲۱۷]

    هر چهار انجیل متعارف مصلوب شدن عیسی را روایت کرده‌اند. بعد از محاکمه‌ها، عیسی را درحالی‌که صلیب خود را حمل می‌کرد به گلگتا بردند؛ مسیری که طی کردند را به صورت سنتی راه اندوه می‌نامند. بنا به سه انجیل هم‌نوا، رومیان شخصی به نام شمعون قیروانی را مجبور کردند در حمل صلیب عیسی را یاری کند.[۲۱۸][۲۱۹] در لوقا، عیسی به زنانی که به دنبالش می‌آمدند و گریه می‌کردند می‌گوید «برای من گریه نکنید، بلکه به خاطر خود و فرزندانتان اشک بریزید.»[۲۱۸] در گلگتا، به او شرابی مخلوط با مُرِّ مکی یا حنظل دادند تا درد را احساس نکند، اما بنا به متی و مرقس، این پیشنهاد را رد کرد.[۲۱۸][۲۱۹]

    بعد از آن، سربازان عیسی را بر صلیب کشیدند و لباس‌هایش را غارت کردند. در بالای سر عیسی بر روی صلیب نوشته شده بود: «عیسای ناصری، پادشاه یهود.» سربازها و رهگذران او را به خاطر آن نوشته مسخره می‌کردند. همزمان با عیسی، دو دزد را هم مصلوب کردند. در متی و مرقس، آن دزدها نیز به تمسخر عیسی دست زدند. در لوقا، یکی از آن دزدها عیسی را سرزنش می‌کند که اگر مسیح هستی، خودت و ما را نجات بده، اما دیگری از عیسی دفاع می‌کند.[۲۱۸][۲۲۰][۲۲۱] عیسی به دومی می‌گوید: «امروز با من در بهشت خواهی بود.» بنا به یوحنا، مادرش مریم و «شاگردی که دوست می‌داشت» هم خود را در زمان تصلیب خود را به آنجا رساندند. عیسی از شاگرد موردعلاقهٔ خود می‌خواهد که از مادرش مراقبت کند.[۱۱۲]

    سربازان رومی به جهت آن‌که مرگ را تسریع کنند، پاهای آن دو دزد را شکستند اما با عیسی چنین نکردند، چون زمانی که به او رسیدند، دیدند مرده‌است. در یوحنا، یکی از سربازان نیزه‌ای به پهلوی عیسی فرومی‌کند که از آن خون و آب فواره می‌زند.[۲۲۰] در روایات هم‌نوا زمانی که عیسی می‌میرد، پردهٔ معبد به دو نیم پاره می‌شود. در متی، زلزله‌ای باعث گشوده شدن قبرها می‌شود. در مرقس و متی، فرماندهٔ سربازان رومی که از این اتفاقات وحشت‌زده شده بود، می‌گوید: «به راستی او پسر خدا بود.»[۲۱۸][۲۲۲]

    در همان روز، یوسف الرامی با اجازهٔ پیلاطس و کمک نیقودیموس، جنازهٔ عیسی را از صلیب پایین می‌آورد، «به رسم تدفین یهودی با عطریات در کفن می‌پیچد» و در مقبرهٔ تازه‌کنده‌شده‌ای قرار داد. در متی، کاهنان اعظم یهودی به نزد پیلاطس می‌روند و از او می‌خواهند نگهبانانی تا روز سوم برای قبر بگمارد. پیلاطس پاسخ می‌دهد «چنان‌که صلاح می‌دانید از آن قبر حفاظت کنید.» آنان نیز قبر را مهروموم کرده و نگهبانی برای آن گذاشتند.[۲۱۸][۲۲۳]

    What Did Jesus Look Like?