235-چون برگ درختان پژمرده ای فرشتگان مرگ به تو نزدیکند در آستانه ی رفتنی و تو را توشه ی راه نیست./همه اش خوب راحت میشم توشه راه وای اینو باید حل کنم/راه حلش چیست؟/67-کاری که سرانجامش درد است و حاصل آن را با اشک باید برداشت نکو نیست./65-اهل فکرت حتی یک دم با خردمندی نشینند/منظورن اینست نه بودایی شوند نه یعنی یا مشخص بشود بعدا اشک هست.متوجه ام.چه اشکی هم. من کاری که باید انجام دهم دادم. رسانه قدرتم در همین حد رسانه در ماده. و شبکه اینستاگرام بودم یعنی به این راحتی ها نیست که.دیگه کاری مونده.نه.مسئله این نیست.تنها یک راه نیست که اشک.اه چه جالب شد.جالب بله اما شرایط جسمیت .هر چه خدا بخواهد.همه اش شد برزخ ماده برای تو به چه گناهی.به گناه ماده.خب خاصیت ماده همینه.تو از مرگ نمیترسی.شاید مرگ از من میترسه. ولا اینجا که بله حساب میبرند ازت چطورم منتها بدجور مشتاق دیدنت هستند.مگه نمیتونن بیان ببینن خب منو اونا.چه بیان زمین. زیاد جالب نیست.مگر دلخواه خودشان خیلی ها نمیخوان رنگ زمینو ببینند دست خودشونه.حالا اینجا چی کی میخواد منو ببینه. وای که تشخیص ندادند.خودت دوست داری بعدا زمینو ببینی.من فرق دارم.من دست کسی را ول نمیکنم. من خواهان ارامش و راحتی خودم در هیچ حالتی نیستم.برای چه کسانی.یک دیالوگ جالب در باره الی دارد اون نمیدونه من پسرشم من که میدونم اون پدرمه.حالا اگه مثال کسی ندونه یا هر علتی من که میدونم .درباره لیلی.نه درباره الی. اهام.ندیدم.منتها الان تمام اون فیلم با حتی ریزترین مسائل برام نمایش شد. جالبه درسته خیلی مثال زیبا از فیلمی گفتی.
217-عزیز دارند مردمان آن را که به پارسایی و روشنی زیست درستکار بود و براستی سخن گفت و به وظیفه ی خود عمل کرد.
157-آن که خویشتن را عزیز دارد بادا که خود را نیک بپاید دانا در سه هنگام بیدار است.