حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان-کاریکلماتور

1-چرخ خیاطی بدون خیاط فقط چرخه که میچرخه اما خیاطی نمیکنه.

2-چرخ فلک چرخش میکنه شهر بالا و پایین نمیشه اما آدما بالا و پایین میشن

3-فوتبال بدون تماشاچی فوتبال دستی تو چمن فرش دستیه تو سالن فرش ماشینی

4-کتاب هم دکوری بشه دکوراسیون کتابی بشه دیزاین حسابی بشه اما کتاب دکوری نشه

5-شاعر شعر گفت شعر را شاعر گفت شعری شاعر گفت شاعری شعر گفت

6-برای کوچه بن بست اتوبان هم نقشه داره برای هر بن بستی راهی هست

پیله و پروانه-برگ های پائیزی-فصل رویشی نو

نگاه میکنی پیله را تا پروانه بشوی.تو زیبا میشوی در گشودن ریختن تمام ناملایمات.از رسیدن به شکوفایی تا در خود پیله های سختی را بگشایی و به رسیدن به پروازی با زیبایی برسی.پیله هایت را باز کن تو زیبایی.

برگهای پائیزی  خداحافظی تلخ از درخت و رویش بهارانه ی نو.فصلها رفتن و ماندن هست.درخت  میماند و برگها میریزند.زمین رویش نو میشود.فصلها سر آغاز شروعی دوباره.لبخند زمین از دورترین نقطه ی آسمان میشکفد.شکوفه های انسانی زنجیر میشوند.باور کن فصل رویش نو را در طلوعی که میزند به شیشه ی باران زده.اینجا مرز بین تقاطع رسیدن به لبخند زمین هست. جایی در تفکری که میزند شکوفه.باران با تمامی رنگین کمان هایش خلقت زیبای آفرینش هست.و پرندگان  خوانشی از فصلی نو را سرود میکنند.این حجم کلمات از رویشی در تفکر هست.پنچره ذهنت را باز کن.جایی که طلوعی زیبا هست.جایی در تمامی وسعت مهربانی قلبی که فانوسی میشود بر تابش.

پنجره را بازمیکنی و میسراید دلتنگی از فصل رویشی نو.بر پرچین خیال انگیز زندگی.پیچک مهربانی میپیچاند بر درخت ریشه از شور مهربانی.و میزداید غمها را در باور زمین.سایه ساری از گلچین سرودن زندگی در فصلی نو و برای تو میماند قصه های زمین در سراشیبی از حرفهایت.قلم بر پیکره خشک زمین جانی تازه میگیرد بر سلول های تراوش مغزی.قلب آهنگ تپیدن نو میگیرد و زمین سرد میشود از گرمای تابشی از کلمات بر ذهن انسان واژه میشود در سطر سطر دلش از شوریدگی های شور انگیز گفتن ها.پنجره را که باز میکنی.زمین حرفی نو دارد و کلمات واژه ای از سرودن.در کجای زندگی حروف را میچینی.زندگی خود حرف هائیست از سرودن برای کلماتی از گفتن ها.و واژه ها جملگانی از دلتنگی زمین میشود بر تاریخ گذشتن از عصر زندگی آجری.و قلم حرف میشود.و جمله بارش رویشی از کلمات.