دختر کبریت فروش گاز فندک فروش کیوسک روزنامه ی باطله
بلوار رسالت تابلو تابلویی که رسالت را به قضاوت پیوند زده
روشنایی تیره ای نارنجی از برش خط جارو زده
تابلوی مونالیزا را کودکی با بستنی خنده شکر زده
تئاتر باجه خالی نمایش نامه نویس مچاله کاغذی شهر از هیاهوی رشد گیاهان
صدای نوزادی که صحبت میکند با دیوار سایه های موازی گور گرفته
سالگرد تمام تهاجمات تاریخی ساعت شنی شن های ساحلی
روزگار بوق ممتد بوق های کارناوال زندگی
کارگران مشغول کار هستند طبقات آهن زده
خطوط آهنی آسمان را بر هم زده
پتک آهن پتک خاک پتک شن های روان
عصر فسفر عصر آهن عصر آجر عصر آهک
خط ثلثی خط به خط ثلث های رد شده مردودی از بی ثلث زده
سروده ای برای تمام تاریخ سروده ای مثل سمفونی های خاموشی
چراغ برق برف زده برف روی دل قلب را سیم خاردار و تفکر را پرنده
سه ستاره ی چند افتخاری ستاره های درب خروجی
گیشه های بدون آدم بلیط های بدون تماشاچی
سینمای صندلی های روح زده
فیلم درون جعبه ی مقوایی میلیمتر از دور لاستیک پنچر زده
فاصله ی شعر تا ستاره های آسمانی شعری برای فصل پائیز زده
حسام الدین شفیعیان