حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

تپه ای که پر از حرف میشد...

صبح سکوتی از قصه های خورشید 

پشت تپه ها کسی میخواند

صدای چوپانی که قصه دارد

در بر گله کمی حرف دارد

صبح چوپان زگله بیدار

انگار از قصه کسی گم میشد

روی تپه کسی پل میشد

روی تپه کسی حرف میزد

روی تپه همه خواب بودند

من بودمو چند نفر از قصه

قصه ی ما کجای دل دریا میشد

طوفان کمی قصه زدریا میشد

آری از قصه برون آمده ایم به کجا آبادی

به همی قصه بخوان شب را تا ماه به حروف ماضی

به حروفی که میزد باران که میزد مهتاب

قصه ای بود همی تاریخی قصه ی یکی بود که دریا میشد...

شاعر-حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد