خندیدم برایت خنده باز کردم
کنسرو غم را بستمو لبخند باز کردم
کنسرتی شد پر از قهقه های تاریخی
من تاریخ را درون کنسروی باز کردم
متینگ ماهی ها پر از حرف میشد
ماهی ها با لب زدن حرف نزدند
نجواهایی که درون تنگ ماهی باز میشد
گفتم درون تنگ ماهی شوم شاید دریا را نبینم
نگو درون تنگ ماهی هم دریا میشد
سوار بر تفکر خود بال را باز کردم
پر از حروف را سر آغاز کردم
دیدم حروف تو میشدی
دیدم جمله تو میشدی
دیدم نقطه تو میشدی
خط دیگری را آغاز کردم
حسام الدین شفیعیان