شناخت مهمترین اصل در پیدا کردن حقیقت هست.وقتی شما شناخت نسبت به آیات و نسبت به نشانه ها و نسبت به هر امری داشته باشید معجزه در ذهن شما اتفاق می افتد در درون شما قدرت تشخیص هست.فلان نشانه و فلان امر را تشخیص میدهید.اما وقتی شناخت نباشد و ایمان نباشد جای آن ترس هست. چون هر امری را یافتن با شناخت باشد و چون ایمان باشد جای ترس حقیقت امر برایتان مکشوف میشود .پس شناخت مهم هست.دین شناسی.منجی شناسی.دو امر دانستن حداقلی و دانستن تخصصی.هر امری تخصصی که شود باز مسائل بهتر باز میشود.اگر هر امری یک شناخت لازمه دارد. چه ابزاری در دین لازمه هست.ایمان قوی.یقین.شناخت دین.دریافت راهنما مثال روح القدس.دریافت از کتاب.دریافت از مکشوف شدن.اگر شما سمت یک دین هستید و حال در ان کوشا هستید و در ان دین خود تخصص یافتید.و دانستید که دین خود چیست. قوت چیست. و ارتباط چیست. اگر نیافتید اگر فقط دین را در حد امورات روزمره بود یا اصلان فقط یدک شد.فرق دارد با شخصی که در ان دین زحمت کشیده. بقولی پر شدن.پس اگر دریافت نداشتید که میشود در زمینی هی بذر کاشتن دریافت نکردن. پس اگر دو امر تخصصی و حداقلی. دین و دینداری در آن بودن و در ان یافتن در آن دریافت و در آن تشخیص.والا با یک خط شما خط دیگر میشوید چون شناخت و دفاعیات از دین قوی شد و پر شدن و دریافت و ایمان قوی شد و شناخت که انتخاب یافته درست هست. صد کتاب صد جواب.چون دانسته آن را دریافتید.و الا شک و شبهه جای آن را میگیرد.ولی آنیکه با شناخت پر شدن و دریافت و ارتباط. حالا روح القدس. حالا دریافت کتابی. دریافت جستن و یافتن. و پر شدن در دین خود.دین جواب دارد اگر بلد نبودید باید در آن امر پر شوید.کتاب را خواندن کتابهای دین خود را حداقل خواندن و کتاب دین خود را خواندن فلان فصل مربوط به چه زمانی هست. فلان امر مثال مربوط به چه داوری چه مکانی را دارد میگوید.آن مکان کجاست. آن مکان کجا میتواند باشد. حالا منجی شناسی تخصصی یعنی منجی دین خود را بشناسید.مثال یک زرتشتی سوشیانت را. یک مسلمان مهدویت شناسی را. یک مسیحی ماشیح را.عیسی مسیح را.یک بودایی شناخت بودا و بودای پنجم را.منجی نهایی دین خود. چون هر زمانی و هر عصری خالی از منجی یا شخصی که در آن مثال تداوم باشد هست یعنی نوعی اگرم خود منجی یا اشخاص شناخته شده در سطوح بالای آن دین نباشند افراد سطوح بالای شناخت و دارای واجد الشرایط آن دین هستند.پس دین امریست با مطالعه و پر شدن.حس معنوی. دریافت اینها همه در دین هست.اگر غیر آن دیکته شود یعنی دور ساختن. زیرا حس معنوی و ارتباط دین با افراد آن اگر نیست که شخص ارتباط با خدا دارد خب اول هر خطی هست. منتها این خط های دیگر افراد ارتباط قوی و بالا و قدرت داده شده برای قوی ساختن. نفس حق.همین نفس حق خودش تعریف دارد.قدرت این نفس چقدر هست. نمیگن شخص نفس مسیحایی دارد.خب اینها مراتب یک دین هست.که در آن شخص منفعل نیست و شخص دیندار حقیقی و با یقین و ارتباط و حتی قدرت بسته به میزان تشخیص و مقداری که لازمه و حداقل و یا بیشتر برای اینکه میزان تشخیص در شناخت و ظرفیت شخص هست.پارچ آب را دوبرابر پر کنی لبریز میشود یا بیشتر.پس به میزان شخص هست.و حالا در مسیحیت میگویند شخص از روح القدس در میزان حداقل یا پری هست که پری باز بستگی دارد چه میزان پری دارد.