با توجه بر اینکه کلمات و جملات و کتب که دارای ساختار خاص خود باشند میتوانند قدرت تغییر در انسان را پدیدار کند و با توجه به قدرت کلمات و شناخت و صافی دادن آن از تفکر کتاب فوق کتابیست برای شناخت بهتر حقیقت و کمال گرفتن. و دانستن امورات.حال اگر این کتاب را تا پایان فصلهای آن خواندید و تحول در شما ایجاد نشد و به شناخت مسائل جهان و آفرینش.و اسراری بسیار غنی نرساند شما را. و حال اگر در آن ظرفیت انسان سازی در نمودار انسان برای کسب دانایی بیشتر نبود.و مفید واقع نشد. و در این تحول شما را یاری نداد.و به شناخت مسائل نرساند. یا نتوانست شما را به زنجیره ی انسانیت برساند.این کتاب حتی به اندازه ی یک کتاب موفقیت کوچک ارزش ندارد. یا اندازه ی یک کتاب برای کسب حداقل دانایی و کمال و شناخت.در امورات مختلفه. اما اگر بعد خوانش کامل آن شما آن را مفید دانستید. یعنی کتاب فوق توانسته شما را یاری دهد.این یک دو دو تا چهار تای ساده هست از تفکر و تعقل و خوانش و ارزیابی آن تا محکی شود برای آنچه خوانده میشود و آنچه درون این کتاب هست.امید هست با یاری خداوند این کتاب مفید و ارزشمند واقع بشود.
پس مبحث مسیح شناسی روشن شد که مسیح یعنی مسح شده.که عبری آن ماشیح گویند.میزان مسیح.از رفقایت بیشتر مسح شدی.مزامیر میگوید بیشتر.میزان.مسح.مسیح شناسی.مسح داوود توسط سموئیل انجام شد.آن روح مسیحایی به او وارد شد چرا شائول را ترک کرد شائول را هم سموئیل مسح کرده بود اینست آن که اگر از مسیرروشن خارج شوند حسد و گوش کردن به حرف این و آن که بیایند گویند داوود جایت را میگیرد میشود ترک روح مسیحایی.میشود شائول مسیح فقط شائول دیگر مسیح نمیشود و قدرت روح مسیحایی از او گرفته میشود و بعد حتی یک کار کوچک نمیتواند در راستای هدف خداوند بردارد.سوال پیش می آید چرا عیسی بن مریم عیسی مسیح در تصلیب میگوید چرا مرا ترک کردی.الهی چرا مرا ترک کردی؟ روح مسیحایی خارج شده.اما به مدت برگشتن او تمام شد.و زنده شدن او در بعد دفن گذاشتن سنگ بر آن و مسیح زنده میشود.روح مسیحایی اگر تمام میشد خداحافظ عالم زمین.و اما این روح مسیحایی چیست که تمام شد آن باعث میشد زمین نابود شود و تنها نه معبد ویران شود بلکه باعث زمین لرزه شد.جوری که معبد بهم ریخت و خراب شد.عیسی ناصری عیسی مسیح به شهادت انتقال به عالم اموات شد به دزد کناری تصلیب میگوید با من در فردوس خواهی بود نمیگوید با من در جای بد خواهی بود میگوید فردوس بهشت با من خواهی بود.دزد توبه کار.خب دزد توبه کار قبل میگوید به آن یکی دزد فحاشی کننده بد گوینده. و مسخره کننده که ما حقمان هست مصلوب شویم اما این چرا؟ اصلان یعنی فرمش به ما نمیخوره که مارو کنار این تصلیب کردند.ما خلافکاریم خطاکاریم.اما مسیح کار را در تصلیب هم انجام میدهد و دزد خطاکار توبه کار میشود و با گناه وارد آن موت حیات بعد از مرگ یا تولد به حیات انتقال از روح در فردوس میشود.همچنان که مریم مجدلیه در گناه نمرد و توبه کرد و تا پای تصلیب رفت.خیلی شجاعت میخواسته حتی کسی که صلیب مسیح را کمک کرد تغییر شگرف کرد میزدند وحوشیت کامل میترسیدند خیلی خشن بودند رحم در کارشان نبوده.پطرس که گوش رئیس یورشی نیروهای دستگیر کننده را میزند با دیدن آن وحوشیت انکار میکند پطرس شخص شجاعی بوده.البته درگیری او تخلف دستور مسیحایی بوده. اما گویند مگر در لوقا انجیل گفته نشده سلاح تهیه کنید.تضاد این امر سلاح ایمانی هست.نه سلاح برنده.برنده ترین سلاح کلام حرف هست.ایمان هست.مثال شمشیر تیز در دفاع از کلام و نگاه و حرف. تاثیر نگاه مسیح تاثیر نگاه همان امرست.اما پطرس شمشیر میزند گوش میبرد و گل در گوش گذاشتن سالم شدن گوش آن رئیس یورشی.سوال پیش می آید آیا مسیح عیسی بن مریم عیسی مسیح اگر در تصلیب تمام شد جهان نباید تمام میشد.جسم شد در میان ما ساکن شد.جسم ماده مسیح مرد اما مسیحایی او زنده ماند در رستاخیز و پیوستن. والا جسد هم نماند چون زنده شد.اگر میماند و حالا رفتند کلیسای مقدس جای تصلیب دفن را باز کردند دیدند جسد نیست.اگر میماند رستاخیز از مردگان میشد باز مرده در دفن و اما چه شد؟ جسم ماده در محل دفن بود.و مسیح در فردوس.بازگشت کرد نه از نوع مرگ موقت مرگ تمام شد.یعنی قبض روح.خب قبل آن روح مسیحایی در آمده پسر انسان را بلند میکنید .و البته این روح بازگشت میکند با همان علائم تصلیب در گلگتا زخم دست جای نیزه.نه با یه دست سوراخ و یک پهلو نیزه خورده راه برود حتی با چهره دگر بر راهی که دو نفر میروند ظاهر میشود. مجدلیه میگوید باغبان ندیدی او را.نمیگوید عیسی عیسی را ندیدی.میگوید باغبان او را ندیدی استاد .نگاه کنید وقتی گفته میشود باغبان نشناخته. اگر میشناخت میگفت عیسی زنده شدی. باغبان میگوید.اگر توما چهره او را میشناخت میگفت استاد زنده شدی. نه اینکه جای زخم دست گذارد و بعد مطمئن شود.یک دو دو تا چهارتای ساده هست.مسیح از مرگ رسته زنده شده.اما این چهره او کدام چهره هست که آنها نشناختند.اگر به نقاشی های رومی قدیمی توجه کنیم رومی ها کلان بدون ریش سبیل میکشند.یعنی اگر فیلم ها در مصائب هم بدون ریش هستند. کلان رومی ها اینجوری میکشیدند بدون ریش و سبیل.اما چهره را از روی دیوار در بازیابی ترسیم میکنند. یا چهره نگاری های دیواری.حالا به سمت جلو مکاشفات نقاشی هم گاهن بستگی به آن کسی که میکشد دارد.که جلو که میرود بسته به ملیت چهره مسیح در آفریقا یک شکل در رومی ها یک شکل در هر سمت یک شکل اما کلیت آن پازل مانند شکل را نمود میدهد.خب از خطاکاران محسوب شد بدترین نوع توهین بوده اما برای انجام دهنده امر در همان حالت هم یک نفر را از گناه جسته.نیروی نیزه زننده .دزد توبه کار.همراه شونده در حمل صلیب.از همین تاثیر مسیح بود که میترسیدند.زیرا جرم او پادشاه یهود تمسخر نوشتند. میخ زدند به چوب بالای صلیب.یعنی حواستان باشد کسی دیگر برخیزد چهار میخ تصلیب جای ما را بگیرد اینجوری میشه.چهل سال بعد اورشلیم در جنگ بسیار سختی ویران میشود.شخصی آنجا 40 سال داشته چهل سال بعد سی سال بیست سال ده سال هر سال سن بالاخره دیدند مگر اجل فوت آنها یا افرادی که همانجا ویرانی اورشلیم را دیدند. تضاد بعدی گویند مسیح که اهل جنگ انداختن مریضی انداختن نیست.یا صلح برداشتنو نیامده ام صلح بزارم بلکه جنگ مریضی اینها چگونه میشود با مسیح سازگاری کند؟
جنگ چهل سال بعد جنگ اعمال خود آنهاست که دامن خود آنها را میگیرد.جنگ قدرت جنگ ترسی که در حتی جرم نامه زدند.نمیشود گفت بیخودی نگران بودند قدرته چیزهای زیادی داشته.اگر این جنگ را مسیح گذاشته که مسیح صعود کرده بوده.از زمین شر و شرارت پیشگان رفته بوده.جنگ گذاشتن جنگ قدرت بوده. نه جنگ دگر حق را پایمال کردند و حق پایمال شده خودشان را گرفت.معبد ویران شد. زمین لرزه شد.چهل سال بعد اورشلیم به آتش افتاد جنگ.
میبردند و میکشتندو آتش جنگ وسیع در خرابی ویرانی اورشلیم.در زمان موسی نبی نافرمانی کردند ملخ.آن همه بالایا آمد.اعمال کی بود اعمال خودشان مگر فرعون رحم داشت بیگاری میکشید کاخ سازی میکردند پشت مردم کارگر سنگینی آجرها بالا رفتن هیکل های عظیم. مردم در فقر مردم در ستم.فرعون هم توی کاخ عیش و نوش. مردم زیر بار گرما آجر به دوش.گوساله پرستی.صبر نداشتند سریع رفت خب حتما نمیاد غیبت طولانی شد گوساله را بر پا کنید. حالا هارون بیاد مخالفت کنه شهادت میرسانند.موسی از کوه برگشت دید ای دل غافل گوساله پرست شدند.اینها تاریخ هست پر از حرف.مسیح میگوید این خون من خوردنیست جسم من حواریون رسولان ترک میکنند میگویند چه مثالیه وحشت میکنند میترسند و بدشان می آید. خون را ریختند مسیر اندوه خون فشانی جسم نحیف.مسیر خون.جسم را خوردند چگونه با میخ زدند. پا را دست را .مگر در عاشورا چه کردند.مسیح لباس خونین را قرعه انداختند گرسنگی بوده وحوشیت بوده سرکه مینوشیدند سرکه شراب گونه. روسا در کاخ بهترین ها.بهترین هر امر عیش و نوش.گرسنه نگاه داشتند که لباس خونین را قرعه انداختند حالا سوال برای چه کاربردی لباس را تکه قرعه کردند پارچه را.گرسنگی حتی پارچه شستشو و کاربرد زندگی.بعد زمانه مسیح درک میشود.که لباس قرعه انداخته. عاشورا لباس و انگشتر امام حسین (ع) وحوشیت در همان گرسنگی . فکر بسته. تعصب بد.کاری که فرعون میکرد گرسنگی و فقر و طبقاتی شدن میکرد بار بر دوش مردم فرمانبرداری و کشتن و تقدیر از او حتی خود را خدا مینامید قدرت جنبه نداشتن.سیر بود عیش نوش بقیه رحم داشت.موسی و هارون گفتند ما برویم قصر فرعون و او را ارشاد کنیم. فرمان یهوه را اجرا کردند و موفق شدند فرعون با اون همه قدرت را کشیدند به سمت غرق شدن در جهالتش.کی فکر میکرد کسی فرعون را شکست دهد و خداوند فرعون را نمادی گذاشت که جهانیان بدانند فرعون با آن همه نیرو تجهیزات و ثروت و قوای همراه و هر نوع قدرتی که در امر مال فراهم میکرد و چه قدرت زمینی داشت را موسی و هارون به فرمان یهوه غرق کردند.اینجا یعنی قدرت خداوند و پیروزی خداوند بر هر قدرتمند ستمکاری میشود.اما مسیح هفت نمودار روشن در تصلیب کرد پدر اینها را ببخش نمیدانند چه میکنند .دزد خطاکار بقولی وامانده در این حرف به آن ستمکار گفت ببین داره دعا میکنه براتون.آیا میشود یهودا همچنین حرفی بزند.یا در تصلیب جای اینکه دزد بگوید اگر یهودا بود میگفت با من امروز در جهنم خواهی بود.بعدشم زنده بشود بعدشم صعود کند.اگر یهودا بود میمرد انتقال به کجا بود چگونه برگردد .گنوسی ها گفتند که مسیح روح مسیحایی از او در هنگام تصلیب یا امر تصلیب خارج شده.آیا خداوند مسیح را ترک کرده.خداوند که حق را ترک نمیکند.از آن باغ تا محاکمه و تصلیب.حالا گفتند مسیح با آن قدرت بیان موعظه.با آن دفاعیات چگونه دفاع نکرده از خود در مقابل چه کسانی آخر.بگوید پسر انسان بر ابرها کفر بگوید هر چیزی کفر.بگوید من حق حقیقت گفتم گویند کفر ذهن مثال بسته بودن یک فندق جایی برای روشنایی ندارد.بیاید دروس مسیح شناسی گذارد خب در مزامیر تاریخ یهود بوده.مسح.ماشیح.مسیح.میدیدند میشنیدند اما درک نمیکردند.چشمشان به حقیقت بسته بوده.عده ای در اسرائیل پناهنده بودند.بنی اسرائیل ها در زمان موسی چگونه بودند.اصلان موسی کجا بود و اسرائیل کجا.حتی از سرزمین های دور در اسرائیل بودند.سوال چرا همچین سیستمی که اینقدر خشن و آن موقعیت سربازان نشان از گرسنگی بوده لباس خونین قرعه مینداختند.
ببینید چرا پناهنده شدند.چرا طرف از عربستان به اسرائیل پناهنده شده بوده.چرا در قرآن گفته نمیشود بنی فلسطین .باید تاریخ در زمان داوود نبرد فلسطینی ها و ستاره اسرائیل .مربوط به داوود نبی میشود.مشکل اگر حزب صهیونیست باشد که خود ربی ها و دینیون هم درگیرند.درگیری دستگیری و زد خورد میشود.طبق آنچه عمل میکنند با شریعت موسی نبی سازگاری ندارد.نوع زندگی پوشش لباس حتی همخوانی شریعتی نمیکند درگیری علما و دینیون با دولت و قدرت میشود.این جنگ فلسطینی و اسرائیلی جنگ قدیمی هست.از زمان داوود هست.تا زمانی که توافق بشود و زندگی کنند.و بقولی زمان ماشیحایی یا مسیحایی که ماشیح برقرار کند.زیرا منجی ماشیح صلح هست نه جنگ.این خونها چه جنگ جهانی طاعون و اینها بی ربط نیست.با توجه به بلایای زمان موسی نبی و اینکه بفهمند خداوند مخلوقاتش را دوست دارد.اصلا در قرآن هم هست و در ارشادها که جان یک نفر جان همه ی انسانها نجات یک نفر مهم هست.تق تق آدم انداختن و خون که رضایت خدا نیست. تهاجم و خون یعنی یتیم شدن یعنی یتیم شدن را درک کردن.تا فهمیده شود یک کودک یتیم با چه دردی از نبود پدر یا مادر یا هر دو یا خانواده بزرگ شود.درد فقر.درد سختی مصائب.خب گفته شود مسیح گفته آمده ام جنگ گذارم.بعد انکار ماشیح بودن عیسی میشود.چقدر جالب عجیب هست.ذهن باهوش در میابد.که مسیح باید از نسل داوود باشد.خب مسیح ماشیح که میخواهد کسی یتیم نشود.خون نباشد مسیحایی دوره ماشیح شناسی.خب فرمانبرداری میخواهد.فروش سلاح فشنگ و اینها سود آور هست اما بر هم زننده نظم الهی و سرانجام خود آنها که چاله میکنند در همان چاله دفن میشوند.خدا شوخی بردار نیست. تقصیرات را به خدا انداختن روش کهنه هست.تقصیر از نافرمانی هست تقصیر از کشتار هست تقصیر از ظلم هست.رجوع به زمان موسی نبی و بلایا.رجوع به تاریخ انبیا و رجوع به ویرانی اورشلیم. و رجوع به خیلی تاریخ ها.اینکه چاهی کندند که خود افتادند.کتب را خواندن فهم کردن.و همینجوری تا نابودی زمین.جهالت که مرز ندارد.سود برای گرمایش زمین. جنگ برای فروش سلاح. کشتار. بی ایمانی آخر هم یک زمین مثل انگار کسی نبوده درونش.والا هر امری که از خلقت خدا باشد یعنی جان او از خدا ذات خدا باشد فنا نیست اما آثار حیات فنا هست.حالا اسمش را قیامت خود خواسته یا قیامت فاقد امکان حیات یا قیامت برای امر و زمان مشخص.اصلان تعجیل در بلا و قیامت کار جهالت پیشگان بوده. بقیه هم در آن جهالت بسوزنند.یا کار فرهنگی یا معنوی کنند. بیخیالی و خواب آلودگی ضررش در جهان زیست مشترک یکی هست.پس اندیشه خرد دانایی و حالا هر اسمی که سمت به نمودار روشن گرایی و معنویت درست. کار درست. در راستای مفید بودن باشد تنها کسانی بدشان می آید که مثال تاریخ منافع فروش خیلی چیزها باشد که اگر رهنمود درست گوش دهند نه یک ساعته.نه کاری که باعث خود هم نبودن بشود.با عقل کار انداختن بفهمند راه روش ها ی درست زیاد هست و طمع قارونی خاک درون ثروت قارونی میشود.اگر اهمیت برای این امر برای اتفاقا آنهایی که در ناز نعمت و ثروت هستند که حتی صبحانه کم کسری نباشد برایشان خیلی زندگی شیرین و پر اهمیت تر میشود.چون خیلی رفاه زمین و امر اینها آنها بیشتر اتفاقا باید زرنگ باشند نه اینکه نه صبحانه ای نه رفاهی نه خود آنهایی نه یک ساعته ای در قدرت و نه هیچ...