حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-145

در مبحث بازگشت روح که مبحث تخصصی و نیاز بردار به امورات مهمی از مسائل معنوی و پری در امر و روح القدس و مسائل اتصال قوی هست.پری از اینکه شخص بداند که کیستی او چیست و ماضی بعید گذشته او در فعل حال او چگونه در هم همان او میشود که هست که بود.اول قدرت یاری دهنده خداوند هست که در این امر میزان میدهد.مثال امر اینست شخص بگوید فلانی بوده که هست که بوده.حال شخص ندانسته از خود و شخصی که خود حقیقی بوده را در بود همان بودن میخواهد حال شخص فرد خوب یا بد بوده باشد مهم امر اینست که فلان شخص 200 مثال میلیارد پیروان دارد یا ندارد مهم امر حقیقت هست من بود همان بود که هست مهم هست.خود آن.حس آن و کاری که باید برای شخصیت های با رفتار گذشته مهمتر انجام گردد. پس شخص حقیقت بین دنبال خود همان بود که هست خواهد بود.چون آنست که حال بد یا خوب آن بسته به زندگی حال کیفیت همان کیفیت بدتر یا بد از بدتر.این میشود خصوصیات روحی و اخلاقی. اگر ترقی بیشتره باشد چه عالی.پس مسئله بازگشت روح یا رجعت مسئله سنگینی هست منتها لازمه ها علم امور تنها کفایت امر نمیکند بلکه مسائل هیپتونیزمو بازگردانی ذهن به شخص نمیشود گفت بی ریسک هست.پس شناخت  در امر مهمتر بدون درصد خطای کمتر هست.اما جوینده یابنده هست.متخصصین علمی یا دانشگاهی سطوح عالی  کار کنند معنوی کار کنندگی امر مهمتر میشود.اما چرخه هر کاری متخصصین دارد.اصولان هر کاری که شما فکر کنید که در جهان رویش کار نمیشود اشتباه هست. چون ما در جهان میلیارد انسانی زندگی میکنیم.بعضی فکر بر این میکنند فرکانس های انسانها با هم کار میکنند فرکانس های حالا تفکری امورات بدنی و هاله حیات که گستره پخش در یک ابعاد حتی درخت و انسان و حیوان را شامل میشود.مادون قرمز کار کنند این حیات را دریافت کردند.اما مثال امر که شخص بازگشت کرده و حافظه او پاک شده.انگار کیلومتر شماری صفر شده باشد و حالا کیلومتر بندازد .خب روح حیات همان روح هست.جسم مسئله سنگین دارد.و پدر و مادر اینها همه داره کار میشه در جهان هر مسئله ای.مهم روش بدون ریسک و خطای آنست هر چند هر امری که پیچیده تر شود مخصوصان در خصوص حالا یهود گویند سه مرتبه .مسیحیت تولد و الخصوص در انجیل بازگشت به رحم.و تولد معنوی که باز مبحث تمعید مسائل دگر دارد.و رجعت در اسلام.که اینقدر متواتر حدیث دارند. پس این مسئله نفی حیات بعد موت نیست. بلکه مثال در زندگی پس از زندگی یک مورد بود.که حتی گذشته شخص در امد و ارائه دادیم.روی این مسئله تخصصی و امورات زیادی هست .مثال تولد دوباره مثال یک وبلاگ دوباره آیا کیفیت آن بهتر میشود یا کمتر.این مثال هست.که کیفیت زندگی و بازگشت ارواح به جسم چیست.آیا شخصی دوبار.سه بار. رجعت پس از رجعت رجعت ها.یا در بوداییان تولد از تولد آن هم در کتاب راه حق مسائل سر انتقال به عالم روح در اسلام و ادیان هست. که سر تجربه گران و جمع بندی امور متخصصین پژوهشگران نه تنها یک مستند بدون کار بوده نه تا ریز ترین امور کار کردند.حالا در کشورها کار میکنند.هر کاری  و هر امری  که پیچیده تر باشد خب سختتر.بعضی مسائل مثال تصلیب عیسی اگر در مبحث قرآن و مسیحیت کنار هم بگذارید کتاب آیات و مثال کتاب حزقیال.اینها گیجی شما در مقایسه امر پسر انسان در میاید مخصوصان آیه ای در کتاب حزقیال هست.مهم.

والا مباحث سنگین فکر بدون پیش زمینه لازم باشد زوال عقلانی و خدایی نکرده جنون فکری میاورد باید مباحثی که پیچیده هست مثل تثلیث امورات ادیان رو با یک پیش زمینه از مسیحیت شناسی الهیات شناسی دانست.این آیه از کتاب حزقیال 

9. آیا در حضور قاتلانت همچنان خواهی گفت که: ”خدا هستم؟“حال آنکه در دستان قاتلانت،نه خدا، بلکه انسان خواهی بود و بس؟

..

ترجمه فیض الاسلام-سید علی نقی فیض الااسلام اصفهانی-جلد 1-صفحه 206

و بسبب گفتارشان که ما مسیح (: مبارک) عیسى (: سید و مهتر) پور مریم (با اینکه گمان مى کند) فرستادۀ خدا (است) را کشتیم، در حالى که او را نکشتند و بدار نزدند، لیکن امر برایشان مشتبه و درهم شد (گفته اند: خداى تعالى روى کسى را مانند عیسى گردانید آن گاه یهود او را گرفته و کشته و بدار آویختند) و کسانى که دربارۀ آن حضرت اختلاف و گفتگو کردند (بعضى گفتند: او را کشتیم، و برخى گفتند: او را به آسمان بردند، و دیگران گفتند: ناسوت «بدن طبیعى و خاکى» او بدار کشیده شد و لاهوت «جنبۀ الهى» او را به آسمان بردند) هر آینه از آن امر در شکّ و دودلى هستند، ایشان را به آن علم و دانشى نیست مگر پیروى کردن از ظنّ و گمان، و بطور یقین و باور او را نکشتند

فانوس-144

تمیز شما از سخنان اشخاص تمیز گیرندگی ذهنی باشد که خوب را از بد آن تمیز دهد.اگر شخصی صد در صد منفی بود و تاریکی تمیز خوب در ازش نیومد کنارش بگذارید.از تفکر خود.

پس در مقابل تاریکی شناخت حربه های تاریکی را باید فهمید.شگرد تاریکی را.همه تاریکی ها از بد عمل کردن  دیگران تاریک نشدند.آیا دورست که آنها هم منافع کار داشته باشند.دور از ذهن.در حالی که از نظر خود راه درست را پیش گرفتند.

در یک گفتمان شخص مخالف اصلان بدون هیچ دینی. یا دین برگشته.نباید تصور کرد حرفهای گل و بلبل فقط شنید.آستانه صبر.باید بالا باشد.والا نقطه جوش میبرند و بعد نتیجه میگیرند.دو عقیده مخالف.گاهن نقدها دارند که تند هم باشد.دلیل اعتقادات شما رو قبول ندارند.2-آدمها متفاوت هستند. 3-آموزه ها چه گفته به آنها.4-سنجش میزان همه در نظر گرفتن ها هست.گفتمان رسانه ملی با گفتمان رسانه مجازی.خط قرمزها.خط قرمزها نیست. اما وجدان هست.پس شاید شما سخنی گویید که در نظر آنها همان حرف باشد محترمانه. آنها هم همان حرف.پس خط کش باید درست باشد. تمیز آن اینست که ببینیم حقیقت چیست. کدام طرف گفتمان نه برای پیروزی عقیده برتری خود بلکه با هدف متعالی با فهماندن با فهماندن به زبان همان عقیده بتواند به آن شخص بهترین چیزی که میشود گفت را بدهد به تفکرش.خود تمیز میدهد او.اگر نشد یا آن عقیده ندارد در خود دفاع. بسته به دانش آن شخص. و توقع از ان شخص هست.اگر شخصی عالیه در ان دین باشد توقع بالا میرود.مراتب دارد.اما گفتمان باید امری را به مخاطب بدهد بالاخره.(بدهد یعنی تفکر شخص.)

فانوس-143

پس مسیح شناسی مهم هست در حالا منظر گفتمان که بتوانید مسح را بشناسید. مسیح را بشناسید.روح القدس را بشناسید.قابلیت روح القدس را بدانید. فرق روح القدس با جبرئیل را بدانید.مسیح و روح القدس. مسیح از کجا می آید. شخص چگونه مسیح میشود.آن همان روح القدس هست.یعنی روح القدس مینشیند درون. یا حالا تعریف دیگر آن مسح میشود مستولی میشود.یعنی روح القدس مینشیند درون.مسح درست و سالم.مسحی هست که مسح کننده آن درست باشد. مثل امام جماعت در دین اسلام که پشت سر آن میگویند بخوانیم یا نخوانیم.میخواهد به شما روح القدس را وارد کند بعد شخص خود روح القدس ترک کرده باشدش.یا اصلان ترک نکرده باشد.اما میزان ان مهم هست در شخص.بعد طرف بگه خب اشکال کار از کجا هست.از پایه.پس یا باید مسح دوباره یا تمعید بشود یا نه خود را قوی کند در کلام. در راه درست. اگر از پایه عالی بود که چه عالیتر.مثل شخص برود پیش یکی بخواهد مسلمان بشود. شخصی که مقابلش هست فرد تاریکی باشد . تاریکی میخواهد انتقال بدهد به شخص مقابل.اما قصد سختگیری در مسائل نیست. بحث سر مسائلی هست که پایه هست.والا میشود تمعیدو گرفت. شهادتین رو گفت خود را اگر ندانستید شخص واجد الشرایط آن هست.و اگر درست قرار دادنش که چه عالی.این مراتب دارد در کلیسا یا مسجد یا کنیسه.اما از لحاظ کلی اگر  خوش اقبالتر بودید مسح شما یا غیر چه عالی شخص خوبتر.والا مسح بدون شخص مستقیم آیا شخص میداند که آن شخص باید حضور داشته باشد.خدا کند شخص حاضر ناظر در آنجا شخص مراتبات عالیه افضل آن دین باشد. این دیگر میشود بالاتر از ذهن یا نرسیدن به تمام آن اما هیچ چیزی نزد خدا غیر ممکن نیست و حتما خدا بخواهد در این مسائل هم نقصی باشد بر طرف کند میتواند چون خدا قادر و توانا هست.

فانوس-142

پس امری که از مسح می آید و میگویند قرار گرفت درون شخص.چی قرار گرفت روح القدس.قبل آن قرار نگرفته مسح نشده. بعد مسح میشود مسیح یعنی مسح شده خداوند. این مسح شده خداوند یعنی تعریف اسلامی آن که میگویند روح الله.الله به عربی.مسیحیان عرب زبان هم الله میگویند.شما بگویید خدای مسیحیان فرق دارد باید اثبات کنید برای غیر یا برای همانها.یا خدای ادیان دیگر.والا میشود حرف شما.اما اگر اثبات شد بله.والا میشود فرضیه. یا استنادات شما اگر قابل تمیز بود میشود قابل قبول همان خود و دیگران.من میگویم خورشید نیست اما شخص برود بیرون ببیند هست. میشود حرف من غلط. من بگویم خورشید هست شخص برود بیرون ببیند هست. میشود دیده درست.این مثال خورشید رو بکار میبرند برای اثبات  چیزی که قابل دیدن و اثبات هست.حالا برای خداشناسی در ادیان اول باید ریشه آنها را بیابید. مثال خدایان یونان باستان خدایان مصر. نماد ها. و... بعد بروید ان نماد ها را برابری بدهید. و باز ببنید معنی کلمات کهن را دو بخشی گفتن یا نه.مثال اهورا-مزدا-اهورا مزدا.مثال خدا- اهورامزدا کیست. یا تمام خداشناسی ادیان کامل شد.ارائه دهید تمیز آن و قبول آن با تفکر مخاطب.در اسلام الله را بالاترین خدا میدانند که توانسته بر عرش مسلط شود و خدایان دیگر نتوانند عرش را بگیرند.خب این از یک منظر شخص خداشناس در ادیان شناسی پژوهشی و غیر آن میشود  فکر کند یک حورص خدا مصری بوده که در اون سلسله نو از همه بالا دستش عرشو گرفته یا روی سر دست گرفته.عرشو دست گرفته.بعد حورص چکار کرده بر  قدرت خدایان هم زمان در خود گرفته قوی شده شکست داده. نو رو نتونسته شده نو بالاترین خدای مصر باستان.کهن.اصلان میدانسته جرات نکرده با نو در بیفته.چه اختیاراتی نو داشته که حورص نتونسته به مخیله قدرتش هم بخورد که بتواند جای او را بگیرد.خب در منظر اسلامی آن الله همان خالقی هست که همه عالم و غیر را خلق کرده.در منظر مسیحیت پدر نامند.یا قدرت داده به عیسی مسیح حتی در داوری ملکوت الهی.پس شما بخواهید مخصوصا با مسیحیان یا غیر سر مبحث خداشناسی بحث کنید.باید علم و دانش تمام تاریخ باستان خدایان معنی خدا گفتنو معنی امروزه قدیمو امروزه و قدیم یعنی تعریف علمی خیلی پایه دار که بتوانید ثابت کنید که یا یکی هستند یا نه.در کل منظر عقلی یک خدایی هست که از همه قویتره نتوانستن به مخیله آنها بگنجد که بخواهند او را کنار زنند.مثل تعریف امروزه ماده زمین. لشکری یا کشوری بخواهد حمله کند بنشیند فکر کنند بنشینند فکر کنند ایا میتوانند با ان تجهیزات به سمت لشکر و تجهیزات یا نیرو بروند که قویتر هست.پس مثال امر بر سر مسئله حالا مسح مسیح شناسی .پس  در مسیحیت تثلیث گویند یعنی ارتباط سه با هم پدر پسر روح القدس.تعریف اسلامی آن بخواهید بدهید تا روح الله رو میتونید بدهید.چون روح خدا درون مسیح عیسی بن مریم آمد.مسح یعنی مسیح میشود شخص.یعنی مسح شده.حالا عبری ماشیح. آیا همه ماشیح ها پیشوا میشند یا منجی.میزان مسح.حالا در تعریف اسلامی بگویید مسیح عیسی بن مریم هم خداست پذیرش نمیشود اما بگویید روح الله پذیرش میشود چون روح خدا.چون این روح تفکیک میشود با خود خدا میشود روح الله نه خدا.اما در مسیحیت سه خدا و یک خدا.در ذات خود خدا واحد هست اما در هر دو هست. این میشود روحی غیر روح القدس.یعنی خدا قادر هست یک ایجاد ارتباط کند با  همان ظرفیت شکل که در ان هست. اما در اسلام چون گویند خدا الله نادیدنی هست مثل یهود با پرانتز از نظر معنوی.نمیشود. اما مسیحیت یک اتحاد سه را در نظر میگیرد که یک خدا توانسته دو دیگر را خدا کند اما با یک قابلیت قوی. چون میگویند خدا محدود نیست و میتواند هر کاری که بخواهد کند در ارزیابی درست. در اسلام الله عظیم هست اما عظمت الله را گونه ای که کسی جرات نمیکند تعریفی غیر آن بدهد به الله. چون مسائل خاشاک یا کندن از جا. و امورات مثال سخت کیفر میدهد اما بخشنده هم هست.در حالی که شما حزقیال کتاب یا کتب یهود بخوانید خوف شاید بگیرد شما را که خدای یهود یهوه هم خوفناک برای  آنهایی که غضب او را بر انگیزند هست.پس ببینید اینها تعاریف دارد در ادیان.گفتمان که میشود تا جایی که میشود تعریف در ان دین تبدیل کرد گفت.بیشتر چون منظر کفر میشود در ان دین شخص میگوید پذیرش نمیکنم.اما شما توانستید ارائه دهید حداقل.آنها هم به شما رائه میدهند. شما هم پذیرش نمی کنید بسته به کتابتان.چه گفته.اینجا مخاطب گفتمان دو حرف را شنیده خود تمیز میدهد بر اساس شناخت که تمیز کدام هست استدلال کدام میشود قبول کرد.پس در مسیحیت پدر را با قابلیت آنکه پسر را قابلیت داد میتوان اینگونه در نظر گرفت که قابلیت پذیری در اعتقادات مسیحیت بر اینست که یک خدای پدر مینامند که توانسته پسر را قابلیت بدهد و خود حتما دارای قابلیت ها هست.اما همین عیسی مسیح در اسلام میشود  پیامبر.چون مسیح بنده ای بود این گفتار به عیسی مسیح هست. آیا.گویند بلی.نه روح القدس.چون نوع بیان مشخص میشود.مثال  مسیح عیسی بن مریم را تصلیب نکردند.مشتبه شد. حال مسیح دارد عیسی بن مریم دارد و آنجا لفظ شناخت در نوع بیان باید در نظر گرفت کلام شناسی.نوع بیان شناسی.بنده ای که قدرت داده شده. که بتواند مردگان را زنده کند پرنده ای از گل بسازد پرنده جاندار شود. مجسمه پرنده شود.قدرت برکت داده شده.و حالا رسول پیامبری رسیده منظر اسلامی پله پله و آیات که خوانده شود یعنی  گفته میشود در اسلام حضرت عیسی مسیح علیه السلام.بنده ای بود برکت داده شد و قدرت داده شد روح القدس تقویت کردیم نبی  هست و معجزاتی به اذن خدا میکرده.شفا میداده غیر...اما در مسیحیت تعریفی متفاوت داریم.از اینکه حضرت نمیگویند میگویند عیسی مسیح.پسر خدا.خب دو میلیاردو هفتصد حالا کم و بیش آن رویشو ریزشها در ادیان هست.اما تعریف مشخصه تثلیثی ها که بسیار زیادند بسیار این تعریفو دارند.حالا شاهدان یهوه که جمعیت آنها هم زیاد هست زیاد هست آنها اسلامی تر با عقاید اسلامی هستند.اولان دارند میگویند شاهدان یهوه.یهوه در عبری در دین یهودیت اینها یعنی یهوه خدای ملی اسرائیل و حالا ملی امریست و گستره آن در تعریف آن.در مبحث خداشناسی.خب سوال پیش می آید چرا نگذاشتند شاهدان مثال شاهدان پدر.شاهدان مسیح.شاهدان عیسی مسیح.شاهدان یهوه. خب بالاخره بسیار فعالند و تبلیغ خود میکنند. آنها هم تبلیغ خود فعالیت های خود.پس تعریف تبدیل به شناخت برای شخص مناظره کننده دین دیگر شد ارائه. آنها هم ارائه. باید تعریف و آن را گفتن دهید. خب شخص گوید کتاب شما رو قبول ندارم یا تحریف شده. طرف مقابل یا گوید آری یا میخواند یا نه قبول ندارد.بر من از کتاب من حکم کن.اینجوری کامله ان میشود مناظره اسلام و مسیحیت نیست میشود مناظره اسلام با تو هم اسلام.چون خواهد از کتاب آن گوید که میشود دو فکر با هم. در حالی که در قرآن و اختلافات بین ادیانو و غیرواینها و حالا همه یک جور نیستند. باید یا تبدیل به تا جایی که ارائه شود یا ارائه کامل شود دو طرف ارائه دهند تمیز آن مخاطب.کدام قویتر از دین خود میداند کدام استدلال پذیرش مخاطب غیر بشود یا همان افراد.اینجوری نتیجه میشه. دو سمت از یک فکر ارائه دهند فقط مخاطب گیج و طرف مخاطب گوید اینم که حرفهای اونو میزنه پس دو دین نیستند یک دین هستند.نیاز مناظره چیست.

فانوس-141

شخص نجوینده,شخص نکوبنده,شخص نجستن یاب خوابنده.اما شخص جوینده.کوبنده.جستن کننده.نخوابنده ذهنی.با اولین و دومین دهمین شاخک های فکریش  به جوشش می آید و دنبال میرود تا بیابد.و در این یافتن هست که افزان و به حقیقت میرسد.اما حقیقت هست که نجات انسانی در آن هست. غیر آن خواب فکری هست. و خواب فکری کسی را بی نیاز نمیکند.اما روشنایی فکری باعث کمال و حقیقت طلبی و رسیدن و مرحم هست.در این امر  اگر غفلت شد در آن غفلت هست که حقیقت از دست او میرود و این خسران هست.نقصان را بر طرف کردن. مرحم شدن.و وسعت تفکر.بهترین امر حقیقت هست. حال یک پرتقال نمیتواند نارنگی باشد. یعنی نارنگی نارنگیست و پرتقال پرتقالست.این حقیقت هست. اما نارنگی پرتقال هست و پرتقال نارنگی  آنچه ذهن برای خود به خیال بسازد هست فایده ندارد چون حقیقت همانست که هر چیزی اصل خود هست نه اصل آن بزور اصل دیگر شدن.اما در اتحاد نارنگی و پرتقال میشود به مزرعه ای رسید که هر میوه ای خوش و نیکو باشد و در این نیکویی مفید.چرا مثل پرتقال نارنگی زده شد برای اینست که میوه در برداشت خود همان هست که برداشت میشود . اما میوه ای برداشت درست میدهد که درست برداشت شود. برداشت غلط حتی  گل را در نگاه فقط خار میبیند. درخت را بیهوده. خورشید را بی فایده.نگاه درست و دقیق حتی خار را زیبا. علف هرز را زیبا و بیهوده را با مصرف میبیند.اما مصرف آن در هرز بودن آن نیست.بلکه در آنست که همانست.علف هرز نمیتواند گل آفتابگردان باشد اما علف هرز هم زیباست. این نگاه ما به پیرامون خود هست. و الا زیباترین آن زشت و زشت ترین آن هم بیهوده هست.اصلان تفکر مثبت خلقت را بیهوده نمیداند.و تفکر منفی حتی حقیقت را بی فایده میداند.پس در حقیقت درست راه یافتن درست و در راه یافتن درست رسیدن درست هست.