مستقیم
کجا میری؟
هانریش بلبل پشت فالو برگر کوچه خالو برگر
میشه بیست هزار دویست و دوازده تومن
چرا اینقدر گرون!
برای اینکه اونجا خیلی دوره
خب شما تا سی متری شفتالو برگر ببرید بقیشو پیاده میرم؟
دوازده تومنش کم میشه میشه بیست هزار و بدون دوازده تومن
اهک مگه سرگردنه هست؟
نه اینجا چهارراه هست؟
اه تا حالا از این منظر نگاه نکرده بودم به این موضوع مهم؟
بله سرگردنه وایستی بیست تومنم اضافه میاد روش
خب پس همون چهارراه هست مگه اینجا
بله دیگه چهارراه هست اینجا
اه مای حتی گاد ماینیمیز چغندر
خوشبختم از آشنائیتون زبانتون عالیه کجا تف فال گرفتید
تف دادم تاف گرفتم
اه شت شاتاب
چه عالی شما آلیمانی هم بلتی
بله بنده یه دوره فشرده تو مرکز آفرینش های زبان ام پی تری در عرض نیم ساعت بودم
منم بودم شمارو ندیدم
اون موقع شما تو جنین کبوتر شنا قورباغه کار میکردی
مقسی بکوب نون تو هاونگ
اه شما فرانسوی هم بلتی
بله بنده با پوآرو تو فیلم خانم مار پله بازی میکردم نقش اون یارو بود از مغازه خرید میکرد موسیو پوآرو اومد تو من وایستاده بودم بعد رفتم بیرون دیگه نبودم
اه بیبی آستالا واستالا
بله بنده سه دوره برنده سوار تاکسی شدم بدون کرایه با مشت خرس بنفش از جایزه بگل نشستگان جزیره کارائیب رو گرفتم
پس شما خیلی خیلی خیلی بودید
بله بنده از اول نبودم اما کم کم بودم
وای چقدر عالی پرتقالی
نه آناناسی
تو روراستی اما مسیرت رودروایستی
اینقدر وایستی که زیر پات وایفا سبز قهوه ای بشه با نارنجی آبی سوسنی
ولی رستم گفت اگه بری دیگه دوست نداره
دیگه دوستم نداری
نه دیگه تو یه راننده بی انضباطی
نمره انضباطم چنده
زیر صفر یکم
اه چقدر زیاد
راستی بخوام برم کوچه چالی چایی از کجا باید برم
همینو میری دیگه نمیری برمیگردی بعد سمت چپ نوشته تنبلی کار زشته بالاترش نوشته موفقیت در راه هست بالاترش نوشته مشکلات شکلات چه کسی پنیرمو تک خوری کرد بر میگردی میبینی همونجایی که اونجایی
چقدر آدرسش سر راسته
نه اونقدر یکمی کجه منتها تو کرجه نوشته زیرش فرجه فلکه پشتش غلطه میدون برگردی کلکه
فای فا اه حتی گیگابایت اضافه
نه دیگه اومدی نسازی هر گیگ میگ میگ
در اصل همه مسافرا اگه مثل تو بودن من الان باید با گاری نمک میبردم تو باری نسازی با زندگی نمیشه ترانه عالی تو چی میشه
میگم نکنه تو رو تو سراهی مولوی بعد شوش راه آهن دیدم
بله بنده اونجا بودم خیلی وقت سال قبل از میلاد خودم
منم اونجا بودم نقش رهگذر داشتم هر چی میگذشتم نمیگذشت
من این کارا رو کار ندارم میخوای بری چهارره هانریش بیش بل
نه دیگه الان متحول شدم میرم خونمون
مگه قبلش کجا میخواستی بری
میخواستم برم خونمون
چقدر فلسفی بود
بله سقراط بقراطو افلاطونو حتی نیچه هم همینو گفتن
نپیچون من رفتم بگو کرایه زیاد میگیری چرا تعارف میکنی شاهنامه میخونی
آخه مشکل از کرایه ها نیست که باز دیدی پیاز گرون شده کشیدی روش
نه داشی پیاز چیه مای بیبی
همه چی مثل سیم رابط بهم وصله
نرخنامه هم رعایت میشه
چجوری رعایت میشه بی انضباط
میدونی من الان متحول شدم دیگه فقط رایگان با هر چی خودتون دوست دارید کرایه بدید میبرم
احسنت تو شدی انضباطت نه و پنجاه هفت صدم
ده بده قبول شم برم کنکور بعد برم تیم ملی
نه دیگه مشروطی ستاره دار شدی تو قبلان ماه داشتی قبلش مریخ الان ستاره داری برو حالشو ببر اما اصراف نکن
ستارم کجا بودی من دمپایی هم ندارم
آفرین تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
توهم فانتزی تو کتم نمیره
توهم جالیزی کن تو کف کتت میره
برداشت کی هست
یمن بده ماش تو آش بعد بریز سرجاش هم بزن دو لیوان آب تا برسه جاش
آش ماش به همین خیال باش
من تاکسیمو میفروشم جاش میرم فضا نورد میشم
نه مزنه بنزین فضانوردی نمی صرفه
برو تو صف کشف استعداد های پنهان ناناسو
نانو تکنولوژی رو میگی
همو که تو میگی
ولی من اصلان دوس ندارم برم فضا
زمین بهتره میچرخه میلرزه میپره فقط کم مونده برقصه
خب اینها نکته های عالی بود گفتی مهم اینه که 150 میلیون سال دایناسورها رقصیدن
حالا نوبت ماست
پس کی منقرض میشیم
وقت گل نی
نه جون داشی کی منقرض میشیم راحت شیم
نگاه کن الان منقرض شدیم منتها تو وقت اضافه هستیم همینجور پیش بریم میریم تیم ملی
خب دست من نیست تو الساوادور جلوی خورشید نشسته بودم. بذر میکاشتم
اه تو چه هستی
نه من پ هستم
نگاه کن ماه رو
الان شب شده
فردا که خورشید زد سر کرایه توافق میرسیم
اصلان غصه نخور
برو مدرست دیر نشه
وای مدرسم باز دیر شد
بای بای
نای نای
از کنار بری قاطی آدما نشی
تو هم از کنار برو قلم سوسک کشیدن
باشه
تو هم از کنار برو رنگی نشی
بپا سنگی نشی
باشه برو
نباشه میرم
خدافظ چه پ
خدافظ پ ن پ
خونه مادربزرگه دیگه کرسی نداره
خونه مادربزرگه پنت هاوس عالی داره
کنار خونه اون کافی شاپ برقراره
تو خونشون مودم وایرلس داره
تو چت نگو بلایه عکس دندون مصنوعی داره
خونه مادربزرگه حجم بالایی داره
گیگاشو نگاه کنی دانلود آزاد داره
عیدا میره آنتالیا مهمونی خز شده چی سفر دور دنیا داره
آجیل نگو قهوه جوش داره دبل سینگل میزاره
عیدی جای هزاری تراول سبز میزاره
جای حوضش عوض شد جکوزی آبگرم داره
برا رفتن به جایی اتوبوس نگو تاکسی دربست داره
جای عکس بچه هاش رو یخچال سلفی عالی داره
خونه مادربزرگه دیگه صفا نداره
خونه مادربزرگه کلاس عالی داره
آخر شعرم شده حافظ میگه گمشده جای فال حافظ هایکو اصلان شیشو هشت میزاره
حسام الدین شفیعیان
شاپورو پرویزو ناصرو جمشید در متینگ عصرانه خود جمع بودند که شاپور گفت راستی الان ناصر الدین شاه میخواد چکار کنه وضعیت کشور ناجوره که پرویز گفت نگران نباش من میدونم الان کشور دست ناپلئونه و دستی کشید به سبیل سفید خودشو گفت من میدونم ناپلئون بلده که چجوری کار کنه شما اصلان نگران نباشید.ناصر گفت اصلان اینجوری که من میبینم کوروش اگه بتونه کشتی هارو ببره اون سمت رد بشن مشکل حل شده.جمشید گفت دایناسورها اگه بتونن مغازه منو خراب نکنن من میتونم سال دیگه یک مغازه بزرگتر دور میدان دایناسورک زیبا چقدر ماهی بزنم.که یدفه کامپیوتر توی حال ارور داد و ساعت رو نشون داد که برن درست کنن والا هیچ صفحه ای باز نمیشه.شاپور گفت جمشید تو واقعن فکر میکنی ما میتونیم یک وزیر خوب انتخاب کنیم.که ناصر وسط حرفشون لگد کردو گفت تا زمانی که من وزیرم هیچ وزیری انتخاب نمیشه.پرویز گفت مشکل آپارتمان ما به این چیزها حل نمیشه بهتره منو برای پادشاهی ساختمان انتخاب کنید که گفتن چه اختیاراتی میخوای گفت چی دارین گفت قبض برقارو بزنی به تابلوی اعلانات گفت سنگینه این مسئولیتش فقط کار یک آدم قوی هست. گفتن رای میگیریم هر کی چایی شو با مربا بخوره اون پادشاه ساختمونه ناصر گفت هر کی بتونه سه تا آجر با هم برداره تا خط پایان برسونه اون قویترین مرد ساختمونه.که پسر ناصر اومد با ده تا قرص و یک پارچ کامل آب گفت بابابزرگ بابابزرگ بابابزرگم قرصاتو خوردی گفت دقیقن کجایی گفت قرصا همینجاست گفت آن شب جان افروزم منتظرت بودم که پسر ناصر البته از هفت نسل قبل او یا چند نسل متوازی با او گفت من به بابام گفتم وقتی فوت کنی برا شما رادیوشو به ارث بزاره منتها تورم رفت بالا فروخت به جوجه فروش سر محل.گفت بابات مرد بزرگی بود اون وقتی سبیلاش در اومد تو سه سالگی بود که فهمیدم مرد شده. گفت جلل القدرت من هنوز 40 سالمه سه لاخ سبیل دارم اون تو سه سالگی. گفت راستی تو کی هستی گفت من مرد تنهای روزم گفت پس من حتمان وزیری هستم. گفت نه تو سلطانی هستی که خلاصه متینگ عصرانه به دلایل وضعیت سر ساعت قرص ها تمام شدو تنها خاطره ای ماند از این متینگ برای نسل های بعد آنها که می آیند و آنها هستند و میروند و حتمان قرصاشونو سر موقع میدن.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
ننه قلی صبح خروس خون که دید هنوز طلوع آفتاب به چشمان ننه روئت نشده گفت قلی بیدار شو مگه نذر نکردی اگه بری کلاس سوم میری مسجد نماز میخونی ده مرتبه.گفت ننه خوب شد بیدارم کردی شلوار گل بنفشیشو پوشیدو خواب آلود زد بیرون رفت اشتباهی در کلیسا باز بود داشتن گیاهانو حرص میکردن رفت تو .کشیش نبود اما سرایدار گفت کجا میری آقا پسر گفت میرم نماز صبح بخونم. گفت نماز تشکیل نمیشه. گفت چجوری مسجدیه که نماز صبح توش خونده نمیشه. گفت فکر کنم اشتباهی اومدی. دید یک پروانه داره میپره تو هوا در فاصله کوتاه با باغچه دوید دنبال پروانه گفت سرایدار کجا میری گفت دنبال پروانه که از تو داخل کلیسا سر در آورد گفت چه مسجد با کلاسی دارن نگاه کن شمع داره عکس کی هست اون چقد شبیه کی هست هر چی فکر کرد به ذهنش نرسید گفت این مسجد همون مسجدیه که قلی دلنگیز توش نماز میخونه.که سرایدار اومد گفت آقا پسر اینجا کلیسای نه مسجد گفت کلیسا چیه.گفت هیچی زیاد فکر نکن میخوای بری مسجد گفت نه من میخوام بدونم کلیسا چیه. توضیح براش داد گفت اگه بشه اشهد بخونم منم کلیسایی بشم.گفت من فقط کلیسا رو برات توضیح دادم کاش مسیحیت رو هم توضیح میدادم.گفت نمیشه که گفت چرا گفت تو مسلمانی گفت مگه شما چه دینی دارید گفت من سرایدارم منتها دینم مسیحیت هست افتخاری میام. گفت میشه منو وسط باغچه بکارید خیلی قشنگه اینجا نقش راهنمای درب ورودی بشم.گفت اختیار دارید شما اگه میخوای بری مسجد در اون سمت بازه تا داستان نشده برو خب. گفت داستان چیه. گفت الان کمیته بیاد ببینه میبرت قاپونی .گفت چرا گفت براشو گفت براش گفت من نمیرم صبحانه بده میرم.گفت چی دوست داری گفت اسپاگتی با آبگوشت گفت فکر کنم کمیته بیاد تو رو نبره قاپونی .گفت من رفتم اصلان نخواستم همون نماز صبح میرم اونجا خرما هم میدن. گفت رفتی درم ببند.خلاصه قلی رفت مسجدو نماز خوند دید نه خرما خبری نیست.که دید دارن برا جبهه ثبت نام میکنن. رفت جلو گفت من قلی 20 ساله هستم. گفتن خب گفت میخوام برم خط مقدم گفتن عجله نکن بیا حالا بشین. گفت منم گزینش کنید.گفتند باشه گفتند اسم و فامیلو خلاصه دینت چیست گفت کلیسایی هستم.گفتند دین جدیده. گفت نه صبح رفتم دم در رفتم تو پروانه دیدم دنبالش رفتم کلیسایی شدم.گفتند اما تو مسیحی نیستی. گفت خب پس چیم. گفتند نماز میخونی گفت گاهن دو رکعتی باشه آره طولانی تر نه. گفتند جبهه میخوای بری انگیزه تو چیست. گفت میخوام برم صدامو قاپونی بیارم تحویل رزمندگان اسلام بدم. گفتند انگیزه بزرگی داری اما آموزش چی دیدی گفت پرش از دیوار.پرش از دم در تا کلیسا.پرش با موتور.پرش با پروانه. پرش با اسب پرش با خودم کلان پرشی هستم. گفتند جهشی هستی. گفت کدوم جبهه میبرید گفتن کجا دوست داری گفت جبهه برزیل.گفتند جبهه اونجا جنگ نیست گفت میرم جنگ راه میندازم.فقط منو بفرستید.گفتند اونجا الان صلحه. گفت اگه بشه منو بفرستید برزیل اموزش ببینم برگردم جبهه اسلام.گفتند نمیشه. گفت اصلان جبهه نمیرم. رفتم. گفتند رفتی درم ببند.رفت خونه مادرش گفت پسرم امروز چه دستاوردی داشتی. گفت کلیسا رفتم. برزیل رفتم. جبهه رفتم. نماز رفتم. خلاصه رفتم.گفت زیاد نرو میفتی.مادر قلی پاشد برا پسرش صبحانه آورد گفت بخور پسرم پنیر با آبگوشت دیروز مونده بود آوردم گفت ننه صبحانه خارجی میخوام گفت چی میل داری گفت نیمرو با زرده برزیلی.گفت میگم برات از قلی آباد بیارن پسرم. گفت قلی اباد یک مغازه داره که ازش بیاری. گفت قلی تو به سرزمین پدریت بی احترامی کردی برو کارتن خواب شو.گفت قلی آباد نمیرم میرم برزیل گفت پس برو. رفت چمدان پر کرد رفت فرودگاه که بلیط بگیره گفتن کجا گفت بلیط میخوام صندلی جلو برم برزیل گفتن مدارک شناسنامه در آورد بردنش اتاق معاینه پزشکی. که دکتر گفت مشکلی نداره درب خروجی راهنمایی بشه.خلاصه رفت سوار مینی بوس خطی شد رفت قلی اباد. میگن قلی سالها بعد تو قلی اباد دنبال یک اسب میکرده از یک خانه سر در اورده رفته تو اونجا آثار باستانی دیواری دیده الان موزه قلی ابادو کاشفشو قلی جک قلی جکی گذاشتند چون خواست بره برزیل اما بردنش در خونه ننه تحویلش دادن. قلی سالها تلاش کرد بره برزیل اما با این آرزو پیر شده الان و الانم تو مسابقات محلات تو مچ اندازی نفر دهم شد لوح تموم شده بود بهش تندیس پروانه یخی پیشنهاد دادن گفت منو ببرید خونه من دیگه تندیس نمیخوام گفتن تندیس بهتره گفت میخوام برم ترک تحصیل کنم برم دانشگاه.گفتند در خروجی اونوره رفتی درم ببند...
فرنگیس که خیلی دلنگیز میخواست فردا بره کنکور تو اتاق دست به هدفون داشت دقیقان کجایی رو گوش میداد که بابا پاتک زد تو اتاق . فرنگیس کتاب رو مثل فرفره انداخت بالا هدفون زیر تخت. بابا گفت داری انگلیسی بلغور میکنی تا فردا تمرین پیوسته کنکورو فتح کنی. گفت العجبا دقیقان همین بابا منتها یدستم فیزیک کوانتونومیو اون دستم لغات و ترجمه. تازه دو چشمم به کتابو دو دستم به قلم.پدر گفت احسنت چرا رنگت مثل گچ شده. گفت استرس کنکور دارم گوشی رو با پا زد زیر تخت خورد به دیوار ته تخت و اهنگ کجایی پخش شد بابا گفت گوشیت دقیقان کجاست. گفت بابا من دنبالشم اون ناپیداست. بابا سینه خیز شد رفت زیر تخت. گوشی برداشت که فرنگیس کف دست بابا ریاضیاتو حل اونو دید گفت بابا اینا چیه گفت امروز رفتم با بیژن نهضت امتحان داشتم. دست پشت با اون دست بزور بسابو پاک کن. که فرنگیس دید بابا گوشی رو داد گفت بهش اهنگ خیلی خوبه گوش کن. ننه پرید تو اتاق گفت براتون غذا بیف حتی استراگانف درست کردم. که از بچگی دوست داشتم. بابا گفت تو که اول ازدواج گفتی کشک صورتی بشه بچگی دوست داشتی. ننه گفت خودم میدونم اما اینو بهت نگفتم.سوپ غاز بشه. خلاصه. نشستن بیف بخورن که دیدن استراگانفش زیاده. پف کردن صورتی مایل به بنفش شدنو. یکی دستش دوغ اون یکی قرقره. مسواک. خلاصه شب شدو همه خوابیدن غیر فرنگیس که خیلی دلنگیز داشت . آهنگ میخوند زیر لبی کنکورو من بلدم تستارو من بلدم. بابام برام عیدی داد یک زوج قلقلی داد. خوابش بردو کلاغ قصه ها فردا رفت نشست رو در صدا کردش. تا بیدار شد تا خواب نمونه.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان