کاترین که فیلم رمئو و ژولیت دیده بود گفت من عاشق شدم
پدرش سرشو از یک کتاب 3000 صفحه ای بیرون آوردو گفت: عاشق کی شدی دخترم
کاترین نگاهشو دور نیمکره شرقی و نه غربی زد گفت عاشق هاکل برفین
پدرش تحسینش کردو گفت معلومه دنبال اندیشه ای که این عشق رو سر مشق قرار دادی
گفت نه الان هاکل هم بیاد کلاتو بنداز بالا
بابا گفت هاکل مگه چیشه
کاترین گفت شلوارش گشاده موهاشم شانه نمیکنه گوشی هاونگی هم تازه داره
گفت از کجا پیداش کردی
کاترین گفت از تو لپ لپ
باباش گفت دخترم بهتره درس بخونی پرفسورا که گرفتی بری نهضت مارپل و شرکا اونجا با جک دوست بشی بعد با اون بری
دور دنیا در 70 روز گفت چرا هشتاد روز نه گفت الان دیگه عصر سرعته قبلان هشتاد روز میرفتن الان تخته گاز برید به دیار باقی راهنمایی میشید
گفت الا نه حتی کفش بلا من عاشق انتونی برکینایی فسویی شوت بلینگی شدم
گفت اسمشم قشنگه کی براش انتخاب کرده
کاترین گفت قرار بوده مامانو باباش چشماشونو ببندن و هر جا رفتن ایستادن از رو تابلو اسم بزارن براش
گفت اه شانس آوردن دم جایی دیگه نه ایستادن والا میشد توالتونی هرجایی فس در رفت بلینگی اسم همونی
گفت نه از جایی رفتن راستش میخوره به کوچه خوشبختی
گفت اه اه مای مای چقد رمانتیک بودن
گفت وقتی رفتن شب بوده وقتی اومدن آنتونی نبوده گفتن رفته کلاس اول
چقد زود مدارج علمی رو پیموده چجوری
با مدرسان فالوشوتینگی
گفت اه من رفتم کلاس اول ب ثبت نام کامبوزی کنم گفتن جانداریم گفتم چرا گفت کاری که مدرسان بنپولتونی میکنه بهتره
خلاصه الان کامبوزونی باید دکترای رشته ی آش رشته داشت ولی الان ماست هم نداره
گفت الحق و انصافن درستو خیلی آهسته گفتی ولی من عاشق شدم
پدرش گفت یک اسمی بزار ما صداش کنیم
گفت بیژونی ماجوری آجوری
پدر گفت اهل کدوم قریه هست
کاترین فکر کرد گفت مزنگ دره ملول توابع درشت آباد دره بزنگ آباد شرقی اروپای غربی
گفت اه نه ما آبمون با اونا تو جوی نرفته تو دریا رفته
گفت الا بلا کفش بلا من بیژونی رو میخوام چون وقتی نگات میکنه انگار صدات میکنه یه آهنگی تو نگاشه که فالشه
گفت پس تصمیم داری بدبخت بشی
گفت آره من بدبختی رو از رو دختر کبریت فروش یاد گرفتم که گفت یخ هام تموم شدو کسی نخرید
گفت عجب جمله اتو کشیده نامرتبی احسنت
گفت من مدرک چرخ خیاطی دارم تازه من رتبه یک کنکور جلو افتادگان کالج منگول دره رو با چند مدارج علمی همینجور دارم
ولی بیژونی فقط مدرک نیمه تمام سه ماهه نهضت مارپل رو داره مشروط شده از ستاره هم داره
گفت اه چقد زود ستاره دار شده
گفت بمن خودش بمن گفت که والو هر وقت از تنگ بگیری مردی
منم از همون جمله عاشق اون شدم فهمیدم مرد زندگی من همین بیژونیه
تازه عصرها که میشه با سر میره تو حوض
چرا آخه
میگه اگه با سر یخ حوض شکستی کاری که مادرت کرده رو تقدیر میکنی یکجور خاصی تقدیر میکنه که مادرش سکته بیستم رو زده
عجب مادر محکمی داره
مامانش کمربند دان سفید کیوکشین کای رو هم هنوز نگرفته
گفت احسنت معلومه از دم در باشگاه رد شده
گفت آره خیلی آدم روشنفکریه شبا کلش روشن میشه
گفت العجبا خیلی مهمه
خلاصه برداشتنو برنداشتن رفتن خواستگاری بیژونی
مامانش درو باز کرد با جارو زد تو سر بابای کاترین که آمدی جانم بقربانت ولی شما چرا
کاترین جای باباش حرف زدو گفت مهم تفاوت سن ها هست نه تفاوت آمدن ها
من دویست بیست دو سال دو ماه ده روزمه ولی بیژونی شما دو سالو دو ماه چند روز عقبه
گفت بیژونی من نود سالشه ولی دلش یه دریاست
کاترینم گفت تو نگاه اون یک مارپله خاصی هست تو صدای اون انگار ماستی هست غم دنیارو جارو میکنم وقتی به من که نه به سمت شرقی در نگاه میکنه
گفت ننه تو همه عمر مثل تو رو ندیدم تو عتیقه ترین دختری هستی که من دیدم حالا بیا تو و در ظرف دو ساعت نامزدیو عروسیو همه رو خلاصه کنیم بره
که پدر گفت آروم آروم جونم بدون کاترین نمیتونم به خدا نمیشه والا شما چرا زحمت بکشید بله خلاصه کاترین با مهریه کمتر از نیم مثقال طلا
به پای سفره بخت نشست همشم میگن زندگی نمیچرخه بفرما اینم توهم فانتزی کاترین بیژونی چرا نچرخه مگه ممکنه
که خلاصه کفگیر بگیریم ته جمله رو با جمله معروفتری که میگه کلاغ قصه ها کجایی چرا پیش ما نیایی
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
مامی مامی
چیههههههههههه
امروز تولد مامانبزرگه
راست میگی ها
تولد ش امروزه
شمع حالا چجوری بگیریم پیدا نمیشه
چرا دیگه دو تا یک میشه دویست یک دو میشه دویست و دو یک چهار میشه دویست و شیش
206 خب یک بیست بگیریم.اینجوری ذوق زده میشه فکر میکنه بیست سالشه
نه برا قلبش بده
چرا
قلبش با باطری کار میکنه یادت رفته تازه باطریشم داره تموم میشه باید دوتا قلمی بگیریم
خب چجوری شمع فوت کنه
براش بده
تنگی نفس داره
ولش کن بدون شمع میگیریم
خب قند داره کیک براش بده
کیک نگیریم یدونه دونات بگیریم
نه چربه چربی خونش میزنه بالا
وای راست میگی ها خب چکا کنیم
براش آهنگ تولد مبارک فقط میزاریم
نه سمعکشم خراب شده نمیتونه بشنوه فکر میکنه بجاش
خب فقط چراغ روشن خاموش میکنیم هیجانشم کمه
نه فکر میکنه شب شده میخوابه
خب براش سوپ میپزیم
نه دندوناش مصنوعیه اونم خراب شده باید ببریم درستش کنن
خب دستشو میگیریم تو اتاق میچرخونیم یکمی دلش باز شه
نه دستش در میره پوکی استخون گرفته
خب بشینیم اون مارو نگاه کنه
نه نمیشناسه که آلزایمر داره
راست میگی ها
خب ببریم گلارو بو کنه
نه حس بویائیشم از کار افتاده دکتر میگه کم کم خودشم از کار میفته
چکار کنیم نیفته
دکتر میگه تنها قسمت بدنش که کار میکنه فکرشه اونم تنها همون دقیقه فکر میکنه که فکر نکرده
خب جوراباشو در میاریم جاش یه جوراب دیگه پاش میکنیم تنوع میشه
نه جواربشو با چسب چسبوندم بپاش
چرا آخه
پاش لاغره نمیشد جوراب سایزش پیدا کنم آخه
خب عینکشو عوض میکنیم
نه عینکش 200 ساله عوض نشده میگه با این عینک چیا دیده که ما ندیدیم
چی دیده یعنی
میگه اتاق رنگش بنفش بوده الان سوسنی شده همین
خب موهاشو رنگ کنیم
خب جمجمه نداره
هان چییییییییییییییییی
جمجمه رو با سوزن دوختن آخه از طبقه بیستم تو سن 200 سالگی پرت شده
چجوری مامی مگه میشه
خودش میگه وقتی خواسته پرت بشه نشده
ولی پزشکا میگن پرت شده یحتمل رو دشک آتش نشانی
جمجمه پوسیده بوده نصفشو دوختن
خب همش با چسب چسبیده بگو یدفه
مهم اینه که مامی یادگاری بمونه
بوی آقاجونو میده
حس میکنم وقتی مامی رو میبینم بعدش مامی رو نمیبینم
چجوری
آخه وقتی نگاش میکنم.اون میگه یه حرفی
ولش کن حالا
مهم اینه بتونیم 206 سالگی مامی رو جشن بگیریم
من میگم بادکنک بگیریم بترکونیم
خب اینجوری که مامی رو باید با آمبولانس ببریم خدایی نکرده جایی دیگه
راست میگی ها
من میخوام هرجور شده مامی بره تو 210 سالگی رکورد میل گینس رو بترکونیم
خب چرا مامی رو درست حفظش نکردین همش با چسب چسبوندین بنده خدارو
تا 195 سالگی عالی بود بعدش میگفت روغن نباتی اینجوریش کرده
آخه روغن دیگه گرونه
تا 193 سالگی فقط عکس بابا م رو میدیده
خب مامی الان خودتم کلی سنته
نه من آخه میدونی همه میگن تو اصلان بهت نمیخوره 120 سالت باشه همه میگن میخوره دو سال دوازده ماهت باشه
به سن من چکا داری دختر
هیچی ولش کن
اصلان میگم جشن نگیریم بریم خونه مامی بشینیم رنگ اتاق سوسنی رو نگاه کنیم
آفرین دخترم ولی یادت باشه خودتم 95 سالته
وای مامی دوستام میگن تو بهت میخوره یک ماه و هفت روزت باشه
تازه مامی دخترمو همه میگن اصلان نمیخوره بهش 70 سالش باشه اونو میگن اصلان بهش میخوره یک هفته و نصفیش باشه
خب دخترم دیگه داره دیر میشه باید قرصامونو بخوریم اول من بیست و سه تا قرص تقویتی دارم بیست تا هم قرص فوق تقویتی
وای چه عالی
بله تازه اینها که چیزی نیست بلدم بشمرم تا بیست
خب دیگه برو خونتون دیرت میشه مواظب خودتم باش کسی بهت متلک نگه دخترم
وای راست میگی ها برام تاکسی دربست بگیر یجوری که زودبره سوپم رو گاز تبدیل شده به غاز
باشهههههههههه دلبندم
--
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
چنگیز که تو خونه حوصلش ترکیده بود.ورداشت گفت جمعه هستو امواتم مرخصی بریم قبرستون.
خانمش گفت وای چه رمانتیک
بریم منم غذا پلو زرشک با یک بال مرغ درست کردم
چنگیز سه بچه یه زن یه موتور یه قابلمه رو به سمت قبرستون
خانمش پرتقال پوست میکند میداد دهنش همینجور بادم میزد آب پرتقال تحویل پشت سری میدادو خلاصه بعد 4 ساعت رسیدن قبرستون
بساط نهار آماده چنگیز تو سایبون زیر درخت هندوانه
روبرو بلوک مرده ها
یه حال هوای خاص
دلش گرفت زد زیر گریه.
یحتمل گفتن آفتاب زیاد خورده به کلش رفت یه قاچ هندوانه گذاشت رو سنگ قبر روبرو گفت هر وقت تشنه شدی بیا بیرون بخور
یکی داشت رد میشد گفت خدا همه رو شفای فوری عنایت کنه
چنگیزم گفت آمین
رفت دوباره با خانمش بود که یه آقایی اومد گفت فاتحه فوری میخونم زیر قیمت سایرین
گفت چنگیز چقد
گفت 3500
چنگیز گفت 1500 میدم یک دورم برام آهنگ کجایی رو بخون یارو هم گفت میترسم فشارت بیفته خرج کنی
چنگیز خورد بهش شاید بر کشتی فرنگی با یارو انداخت زدش زمین
یارو گفت مرده هات گور به گور شن
که چنگیز متحول شد گفت اگه اینو نمیگفتی ممکن بود به دیار باقی به سرعت بشتابی
خلاصه سمت عصر بود که با لگد زد به قابلمه
خانمش گفت هه وحشی
گفت چنگیز این دنیا وفا نداره
گفت خانمش هفته بعد میبرمت صحرای جیبوتی اونجا فرش بندازیم
گفت چرا
گفت تو باید دور از محیط رفتگان باشی
اونجا نه کسی میره نه کسی میاد
گفت چنگیز این غافله عمر عجب میگذرد برخیز بریم
رفتن کلاغه هم رو موتور ایستاده غار غار میکرد.
که آب هندوانه خورد صورتش
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
مردی با پاپیون روی تراس خانه اش ایستاده بودو داد میزد ای مردم بدانید من مرد عنکبوتی هستم و زرو هم هستم.مردم جمع شده بودند و به سخنان مرد گوش فرا میدادند.مردی داد زد اگه تو زرو هستی چرا پاپیون داری.مرد حیرت زده شد و گفت پاپیون خب لباس زرو ندارم. لباس مرد عنکبوتی هم ندارم. منتها پاپیون که دارم.مردی دیگر داد زد اگه تو زرو هستی چرا زلف پریشون نداری.گفت زلف بر باد دادمو زلفم چون شوید صحرا شد.مرد دیگر داد زد اگه تو مرد عنکبوتی هستی چرا نمیتوانی مرا شبیه عنکبوت کنی. زد تو سرچ لیست قدرت مرد عنکبوتی گفت این تو لیست نیست. گفت مرد عنکبوتی که نتونه منو عنکبوت کنه.چه فایده. دوستش گفت دوست من خارشیه.مال اینجا نیست. شما ببخشید مرد عنکبوتی.مرد عنکبوتی گفت من تنها کار که میتونم کنم سر نهایت اینه که از این بالا بپرم پایین و بعد بمیرم. گفتند اینو که ما هم بلدیم.گفت کار دیگه هم بلدم.بلدم با سر برم تو دیوار سرم بشکنه. گفتند اهک این که کاری نداره ما هم بلدیم.گفت بلدم براتون فیلم مرد عنکبوتی بزارم برم تو تار منتها سه تار بزنم.گفتند جلل القدرت چطوری.گفت اونجارو نگاه کنید یه کلاغ.همه برگشتند. دیدند نیست. مرد پاپیونی صدا زدند کجایی گفت اونورو نگاه کنید پلنگ صورتی. همه برگشتند.و اومد از پایین به بالا .گفتند کجا بودی گفت غیب شدم. گفتند جلل القدرت که مارو چشم بندی کرده.گفت حالا مگه مرد عنکبوتی این کارهارو بلده. گفتند اه ببین فیلم 2023 عنکبوتی میره فضا میاد زمین میره هوا نمیدونی تا کجا میره.خیلی کارها میکنه یخ میزنه از تو دستش سه نفر میفتن. تار میندازه همه رو میکشه بعد میخوره. خیلی اکشنه. تو اکشن نیستی که تو خیلی شلی.گفت خدایا این مرد عنکبوتی رو بریم ببینیم. همه سوار اتومبیل ها شدند رفتند صابون آباد یا یالقوز آباد سابق.گفتند خونه مرد عنکبوتی اینجاست زنگ بزنید دیدند یه مرد پیر اومد با شلوار گل گلی. خسته. کوفته. از سر صحنه فیلم .گفت چیه. گفتند تو عنکبوتی هستی گفت بله گفتند تو بیشتر به یالقوزها میخوری.گفت ولا هالیووده دیگه مارو بردند اونجا تو یه اتاق برق خاموش روشن شد گفتند برو. بعد دو روز فیلمو نگاه کردیم دیدیم تو فضا بودیم.صحنه بعدی مارو بردند تو تشت گذاشتند دو روز بعد یکی داد میزد کامبک کامبک ما وسط دریا بودیم.صحنه بعد مارو بردند تو راه پله دو روز بعد تو بالا برج میومدیم پایین با طناب.مرد پاپیونی گفت کارایی من که بیشتره من حداقل بالا تراس وامیستم این بزور بره تا بالای پله ها.این مرد عنکبوتی که ماست هم نیست. گفت ولا ما قدیم با بروسلی هم بازی بودیم دست روزگاره پیر شدیم تشت نشین شدیم.الانم که هالیوود قدیمی شده یه فیلم بازی کردم تو بالیوود این چیزی نبود گفتند مشتتو بیار بالا بزور آوردم. دو نفرم دستمو گرفتند دو روز بعد صد نفر با همون دست رو هوا تارو مار میشدن میدونی بالیوود یعنی چی. الان هالیوود دیگه قدیمی شده. به ما گفتند از خیابون رد شو رد شدیم دو روز بعد سوار جت بودیم اونم لایی میکشیدیم تازه رو سقف خونه مینشستیم دونفر عقب جت میرفتیم هوا.اونجا کره مریخ سیارات همه رو تو زنبیل انداختیم اومدیم زمین. گفتیم سیاره مارو میخواد بزنید ما مریخ و همه سیارات شمارو تو زنبیل کردیم دادش.چی خیال کردی من بالیوودی بودم . دست روزگار هالیوودی کرد مارو والا امیتا چاخان با هم عکس داریم منتها من بر اثر ازدحام جمعیت تو عکس نیستم.خلاصه همه رفتند و مرد پاپیونی موند گفت چکار کنم.گفت منم میرم بالیوود شاید اونجا منو بردند اسکار مرد پاپیونی شدم رفت که رفت الانم تو بالیوود نقش درخت بهش دادند میشه دیگه بالیووده دیگه...
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
/پنلوپه و جهانگردی/
پنلو په که میخواست جهانگردی کنه قصد کرد بره پیاده جهانو بگرده نقشه ای که برداشت مناطق رو اشتباه زده بود جای قسطنطنیه و برکینافاسو از جزیره آدمخوارا در اومد یکی با استقبال زیاد و خوشحالی اومد سمتش لبخند زد گفت عجب آدم های خوبین ببین چه استقبالی کردن و گفتن تو اهل کجی هستی گفت من از کشور اونجا اومدم اینجا گفتند ما رسممون اینه که کسی که میادو به قبیله نشون بدیم بردن نشون دادنش همه گفتن اه چه آدم خوبی گفت ممنونم گفتن ما صبح کله پاچه بار میزاریم شما هم میخوری گفت نه من فقط اسپاگتی با نان جو دوست دارم گفتن در نمیاد گفت چرا گفتن فقط کله پاچه زنی بنام خودم میخورمت اومد جلو آشپز کل اونجا بود بهش میگفتن ناراحت راحت میخوره گفت به په که از اسپاگتی بیخیال کن فقط این که من میبینم ازش آش رشته در میاد گفتن چطور مگه گفت شانسمون بد زده باریک به جزیره اومده گفتن چگونه آیا گفت راحت 25 کیلو استخوان با نیم مثقال چربی من چجوری کله پاچه بار بزارم با این فقط برا سوپ قلم در میاد فهمید که اشتباهی اومده گفت من جک یاد دارم گفتن بگو بگو اگه راست میگی بگو بگو گفت روزی مردی رفت بقالی گفت ماست میخوام صاحب بقالی گفت منم آش میخوام همه ناراحت لبا تو هم رفته گفتن با این جک که گفتی رییس قبیله بهت رحم کنه گفت چرا گفت جک تو باعث ناراحتی ما شده گفت چرا گفت برا ما ماست مقدسه گفت ای دل غافل چه اندیشه مزخرفی دارین گفتن اه این دیگه راسته شقه فقط گفت نه حالا واستین من یه کاری یاد دارم شما خوشتان میاد گفتن چیه بگو ببینیم گفت من بلدم براتون غذایی درست کنم که اگه بخورین منو نمیخورین گفتن درست کن گفت مواد لازم گوشت راسته اصل به هم نگاه کردن گفتن ها همین سوسولوکو برا مواد لازم خوبه گفت نیم دهم مربع چربی نگاه بهم کردن گفتن توپولوکو برا این امر خوبه گفت مقداری نمک بهم نگاه کردن گفتن خودت خوبی گفت نمک برا آدمی خوب نیست گفتن پس بیخیال گفت مقداری فلفل تند اصل تند نگاه بهم کردن گفتن تونو تندول خوبه گفت نه اون شور میشه غذا . خلاصه دستور پختو که داد همه قبیله هر چی داشتن بدون ریا رو کردن همو گذاشتن وسط گفت همش همین رو دارین گفتن اگه اجازه بدی خودمونو تو کادو خدمت کنیم بهتون گفت الان مزنه یک کیلو گوشت تو اینجا چنده گفتن مزنه نمیدونیم ولی از نظر ما هر چی بشه خورد میخوریم به غیر از په و شرکا به غیر از سوسولو گفت چرا گفتن سوسوله خیلی کرم مارو پوستشو کشیده شده شبیه اردک گفتن الا به غیر بلا ما دوست داریم دیگه آدم نخوریم گفت چی شده چکار شده مگه میشه مگه داریم گفتن طبق رسوم جدید که همین الان تصویب شد هر کی آدم بخوره خیلی خله گفتن ما از الان به بعد آهن میخوریم گفت نه همون آدم بخورین سنگین ترین اینجوری همه میمیرید گفتن بی سواد هر چی آهن داشته باشه میخوریم گفت جلل القدرت چه زود پیشرفت کردن که نگاه کرد دید در کولش بازه لب تاب برداشتن دارن با فیبر نوری اونم چه سرعتی از کره جنوبی وصل شدن گفت چی سرچ کردید گفتن نوشتیم آدم خوشمزه اومد فوائید آهن برای بدن گفت سواد دارین مگه گفتن نه تو داری فقط گفت چجوری گفت ما آدم قبلی که خوردیم پرفسور بود فسفورش زیاد بود همه دانشمند شدیم. الان از اون به بعد ما خیلی تغییر کردیم و هممون پی اچ تی گرفتیم از دانشکده خوردن آدم با فوائد مفید گفتن اگه تو رو بخوریم هر چی بوده از دست میدیم و مغزمون کند میشه سرعت میاد پایین به کجا وصل میشیم جیبوتی اصلان اینترنتش خوب نیست گفتن ما آدمخوارهای با کلاسی هستیم مد هم بلدیم مثلان آدم چه جوری میتونه راه بره و جشن خشن داریم مد اونم چه مدی سه تا ده هزار تومن ببر بخور اندازه نبود بپوش اما اصراف نکن خلاصه فهمید اینا همینجور دارن سرچ میکنن که یدفه یکی از تو لب تاب اومد بیرون تاب گفت بی انصاف منو با خودت ببر گفتن تو کی هستی چجوری اومدی بیرون از تو لب تاب گفت ای دل غافل من رییس بوگل هستم اینقدر سرچ کردید موتور بوگل سوخت اومدم بگم شما چی سرچ کردید که اینجوری شدید گفتن ما از اینترنت استفاده درست کردیم در آن فهمیدیم که اینترنت میتواند خوب باشد نقطه.گفت باریک شما بیست گرفتید. گفتن چه موهای قشنگی داری برا رو کلاه ما عالیه گفت کلاه شما که دو متره تهشم بی متره گفت با چی بافتید گفتن بیخیال تو چه چشمای قشنگی داری که فهمید میخوان بخورنش گفت نه نگاه کنید من بهتون پیشنهاد جدیدی میدم اونم اینه که همون سرچ کنید موتور بوگل که هیچی موتور هر چی خواستید بترکونید اما منو نخورید گفتن احسنت تو واقعن مارو درک کردی ما آدمخوارهای با فهمو کمالاتی هستیم ما وقتی کسی بهمون بگه مارو نخور میخوریم بعد فهمید رفت تو جستجو غرق شد و په هم تو همین فاصله زمانی فرار کرد و دیگه جهانگردی نرفت الان کنار خونشون ماست میفروشه.