حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

/مدال عشق/

日向でも「夜光雲」 「地震雲かと思った」と観測者 - 日向経済新聞

/مدال عشق/
پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید
خستگی را ز کار می دید
دختر نگاه زیبا بر پدر
انگار جهان گرد او همه است پدر
بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد
نخ بافت مدال قهرمانی پدر
پدر بر خواست و خستگی در کرد
لباس بر تن کرد
دید دوخته بر لباسش مدال عشق
اشک بر گونه ی خسته از سرنوشت
بوسید دخترش را با محبت از کارش
که عشق است همه کارش پدر
دختر لبخند زد از خوشحالی پدر
پدر جارو بر گرفت و رفت از در
قصه ی زندگی عشق است
حتی کوچک
حسام الدین شفیعیان

غزل های یکشنبه رو به طلوع دوشنبه

غزل های یکشنبه ی رو به دوشنبه نیامده

غزل های در جا آمده و رفته

مثنوی های خان به خان زندگی

دو بیتی های بیت بیت رفته

شعر نویی در کهن از نو به واژه منگنه شده

تکاندن کلمات بارش جملات پیکره ی مجسمه ی شاعر ریخته در خود

سقوط جملات سقوط جمله سقوط کلمات سطرهای لرزان از کلمات ریخته شده

حسام الدین شفیعیان

تو به من گفتی من شعر شدم...

تو بمن گفتی آخر دنیا شده

گفتم مگر  آغاز هم آخر شده

تو بمن گفتی آخر قصه شده

گفتم اول قصه مگر آخر شده

و به تمام دنیا گفتم آغاز همان آخر شده

مگر آخر دنیا کجاست پشت کدام دریا آخر جهانست

جهان مثل توپی گرد اولش همان آغازست

گردش کن به دور چرخش زمین

هر کجا که برسی  درب همان آغاز هست

ستاره های کدام جهان شبیه زمین هست

مگر ستاره ها  مختص زمین هست

تو بمن بگو زمین چقدر مال آدمک ها هست

مگر تمام ستاره ها مال آدمک ها هست

کدام موجودی کجای سیاره ای دیگر

شبیه انسان در غم نان فردا هست

مگر ما نبودیم که در سیاره ای دیگر به دنبال خود میگشتیم

کجای سیاره ی دیگر مثل انسان دنبال خود میگشتیم

کدام سیاره کاغذی میشد کدام سیاره آخر دنیا میشد

و تو بمن گفتی تمام سیاره ها آغاز و آخر دنیا میشد

و نامه را باز کردم نوشته بود

تولد و وفات تولد و آغاز و وفات و تولد سیاره ای میشد

سیاره کدام مادر سیاره کدام پدر وسعتش زمینست

وقتی بهشت کنج دل مادر و پدری باز میشد

و فرش زمین زیر پای انسانی مثل قالی  پر گشودن روی ماه میشد

حسام الدین شفیعیان

چراغ های سیمانی

A Gazeta | Halo solar: fenômeno chama a atenção no céu de cidades do ES

تنهایی های کدام چراغ روشن شب روشنی دارد

روی هر چراغی تنهایی شمع روشنی دارد

بلوکه های سیمانی مگر تنگ آدمی میشد

وقتی ماه درون اتاقک جمع میشد

ستاره ای که رد میشد از اسمان تفکر تو

چراغ روشنی میشد که بذر میشد

و تمام خاطرات  دفاتر شب زده طلوعی به سمت شب از طلوع میشد

حسام الدین شفیعیان

خط تازه ای را آغاز کردم...

Medjugorje - News

خندیدم برایت خنده باز کردم

کنسرو غم را بستمو لبخند باز کردم

کنسرتی شد پر از قهقه های تاریخی

من تاریخ را درون کنسروی باز کردم

متینگ ماهی ها پر از حرف میشد

ماهی ها با لب زدن حرف نزدند

نجواهایی که درون تنگ ماهی باز میشد

گفتم درون تنگ ماهی شوم شاید دریا را نبینم

نگو درون تنگ ماهی هم دریا میشد

سوار بر تفکر خود بال را باز کردم

پر از حروف را سر آغاز کردم

دیدم حروف تو میشدی

دیدم جمله تو میشدی

دیدم نقطه تو میشدی

خط دیگری را آغاز کردم

حسام الدین شفیعیان