در مسیر رود بود سنگلاخ ها
رود زصخره زدو شد سیلاب ها
آرزویش به دریا رسیدن میرفت
در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها
رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته
مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها
سد او شدن تا به دریا نرسد
سد او که اندیشه دریا شدن ها
خروش او باران میگرفت
زسنگ شکستو شد همره دریاها
شاعر-حسام الدین شفیعیان
آسمان یا زمین برای تدافع فکر یا تهاجم فکر
نه تهاجم فکر نه تدافع فکرو نه تخاصم فکر
مرحم فکر مرحمت فکر مرحمی در فکر
هنر پلویری نیست هنر بافتنی نیست هنر پوشیدنی بر فکرست
میزان درستی فکر میزان شعرو میزان شاعری شعر گفتن
مرحم هنر نشد درون هنرمند را گذران
گذر کن از بند درون شعر فقط جای آن خوب را درست گفتن
کافکا یا هدایت یا ونگوگ یا هنر پس از هنر
هنر پس از گذر در هنر پس از پسامدرن
پسامدرن نو در بر پست مدرن قبل شکستن
ابیات مدرنیته ابیات معاصر ابیات نو و متصل
جهان تازه از واژگان هنری
تابلوی پسا لبخند گریه
شعر ما را کودکان آفریقایی یا ساحل دور
شعر ما را نخوانده آتش گرد شعله سرخپوستان
شعر تن انگیز درون واژه
فالش انگیز یا وزن بر انگیز یا سکته کلماتی
ایست ممتد قلب درون شعر روی مغز استعاره ای
بورژوا آهنی شعر خوردگی
سمبولیسم هنر برای هنر یا هنرمند درون هنر
اپیزودهای چند فصلی نو آورانه ترین شعر قرن بیستو چند
ترمز درون هجایا کشیده روی کلمات بند کلمه شعر برای درون کلمات
و کاغذ کاهی شعر حس تایپ فیبری شاعرانه رد از کاغذ
جای شعر گلدان جای گلدان شعر شعر بر گل شکفتن کلمات
حسام الدین شفیعیان
یک نفر پتک زمغزی زد
گفت من عقاید زفکر خود فقط
یک دیگر تبر زفکر او زد
و یک دیگر گل زدو عقیده زد
یکی مرحم فکر شد
یکی رنج فکر
آری جهان بعد فکرهاست
جهان بر بعد فکر هاست
میز گفتمان نجوم و فلسفه غربو شرق
میز گفتمان عقاید نیامده از بطن عقاید بر هم
صحبت جهان هست صحبت حرفهای دگر
نوبرداشت از عقاید در بن شعر از برای هم
نقطه نقطه سلول های مغزی را تکان خوانی کن
شعر را بر فکر خود چراغانی کن
ما حصل نقطه رفتن آمدن ها هست
شعر را کمی واژه نو تکانی کن
خسته از بن بسته از نکوبیدن ها
کوبیدن جستن حقیقت ها
روی تقاطع عقاید ایستاده در بن خود
خود تکان خود تکانی زنو بر تن خود
روی سکان خواب زدگی شعر گفتن
سوت سوت های درون خود شعر گفتن
بادبادک درون پرواز از زمین
جایی در بر ترانه ای خفته شعر گفتن
زمین غم انگیز درون خود پیله بافته هست
قفس زمین جای شعر یا درون شعر خود برون زقفس کلمات گفتن
حسام الدین شفیعیان
موج میفشاند دریا میزند صخره میخورد
دریا ساحلی دارد که فانوسکی شب برده در خود آن را
میان تلاطم دریا موج میفشاند و درون خود سکوت هست تابوت درون آب
تار میزند بر ان سمفونی جنگ اما صلح درونش سفید برده تابوت را
دریا موج میخورد و تابوت میفتد درون اعماق آب بردگی ساحلی که میخورد تابوت را
نقطه صفر دریا ساحل شنی هست اینجا درون تابوت گل میندازند و آنجا درون تابوت آب
تابوت خالی گل را آب میدهد و مرده را جان اگر یقین در آن ریشه گیرد
/پیانو وسط جنگ /
تق تق ,سی لا سل فا می ر دو
افتاده افتاده دو ر می فا سل لا سی
پرچم پرچم لا سی دو ر می فا سل
پیانو وسط جنگ سی یک سی دو سی سی سی چهار سی پنج سی شش سی هفت سی هشت
شروع نت در جنگ خط انتهای نواختن سمفونی صلح فشنگ تق تق باروت خیس خورده
کمپوت فشنگ خالی کنسرو تن خوراک لوبیا با ماست دبه روغن نفت آتشبار آذوقه ی خالی
مانور نت در هم صدای شیپور بر هم نواختن پاکت نرسیده به سرجوخه خون
شلوار اتو کشیده خاکی چهل و چند جای خالی نمونه ی مد در انتهای جنگ تو خالی
سالن آمفی تئاتر وسط شهر تئاتر خیمه شب بازی عروسک گردان چوبین
آدمک وسط بالا و پایین شدن نخ سوزن در کوک عروسک ماموت های قرن بمب زده
خستگی زمین مربع از متساوی از سیم خاردار خاک گرفته دوخته در دید ورای شب
پیانیستی مینوازد چهار انگشت آخر دوندگی روی کلیدهای ضرب آهنگ
و تماشاچیان جنگ و صلح در ورودی صندلی آخر
حسام الدین شفیعیان