کوچه های باران زده
کنار دیوار صنوبری تازده
دیوار پیچکی تاخورده در برگ گل
صدای تیک تاک ساعت خاموشی زده
برجک نگاه باران زده
کوچه ها در خلوت خود باقی شب را تا صبح باران زده
کجای واژه ام شعری میجوشید
واژه را بردار کاغذ را غم زده
حسام الدین شفیعیان
فنجان قهوه ی یخ کرده ی ماتم زده
قهوه روی تلخ کامی جریان زده
جریان دریا را تلاطم نمک زده
جای شکر اشک را رقم زده
سکوت نت های باران زده
صدای شکسته ی درهم زده
فالش ترین فالش بر هم قطعات بریده از دفتر نت بر هم زده
حسام الدین شفیعیان
ساعت شنی شنزار دقایق عقربه های فلش زده
تیک تاک چرخش عقربه ها بر ساعت درون قاب شیشه ای
موج ساعت روی گذر جایی در پلی بروی تاریخ
پل های چوبی زمین گرد چرخش توپ واره ی زمین
میدان گلهای خالی دروازه شکستن دقایق رفته
سرعت نور درون نور درون ساعت برای چرخش
و نقطه های تیک تاک زده
حسام الدین شفیعیان
کودکی دید بر آینه پیری خود را
کودک پیر شد درون آئینه خود را
پیری درون آینه جای نگرفت شیشه های شکسته طوفان موج ها را
راه راه دوراهی ها بین چهارراه کودکی رفته پیری را درون آینه بر هم میزند
ضرب ضرب سن و تاریخ تاریخ های شمسی میلادی تاریخ نیامده بر قبل بعد قبلی که در اینه زده
خواب پریشانی احوال خنده روزگار
روزگار هی روزگار درختان باد بر پائیز زده
شمع میسوزد اما چراغدان را باران نم نم خاموشی از روشنایی زده
حسام الدین شفیعیان
فعل زقبلو زمضارع زماضی بعید
زبدو قبلو زچندو زچونو زبعدی زاری
گلو گلبرگو به ریشه به ساقه به آفتاب چنین
گمو کم کامو کرو کورو دلو دیده زبستن گاهی
نونو ن و القلمو دل ز ما هم روشن
جوهرو قلمو سطرو دلو کاغذو دلبر با هم
دفو نی تنبکو نت فالشو زبر زیرو زرو
خطو خطهای دگر باز شماری ز ماندن زما هم شدنو ما زدلو دیده به دلبر چو شبو روز
حسام الدین شفیعیان