سکوت سمفونی مردگان تنهایی
خطوط بلوک های یخ زده از تاریخ بی فردایی
زندگی نت هایی بود شاید فالش زده
تمام سمفونی را کلاغ ها نوک زده
صندلی خالی پر از حرف بود زندگی
جایی تلاطم طوفان بود زندگی
قدم بزن انسان درون سیم های خاردار زندگی
پشت آجرهای تمام تاریخ زندگی
پشت تمام حصارهای شکوفه های زندگی
درون قاب عکس خود درون زندگی
تمام فصل های نرسیده به رسیدن به زندگی
مجسمه ی یخ زده میدان نبرد انسانها
مجسمه ی فاتح تمام میدان های دور زدگی
دور میدان را خرچنگ زده
مجسمه را آهن زده
تمام درون مجسمه آهک زده
رقص واژگان را دست بر دست تمام شعر ها را آهنگ زده
ستون آگهی فوت انسانی
ستون پر شده از آدمک های تیتر خورده
شعر گل شدن زندگی گلد درون آگهی
ستون جدول نهایی آهنی
ستون جراید تمام زندگی آهنی
چه فرقی میکند باشی وقتی نیستی
وقتی هستی نیستی و و قتی هستی انگار که نیستی
چه کسی میداند صدای خواستن های تاریخی را
انگار وقتی نیستی بیشتر هستی
و و قتی هستی انگار که آنها نیستند و اما هستند
بودن نبودن مسئله کدام هست در بودن های نبودن