انجمن عروسک های پارچه ای
سفارت عروسک های طاقچه ای
دیپلمات های شهر عروسک ها
قصه موش و گربه ی شهر قصه ها
عروسک گردان آهنی
صدا پیشه ی کاغذی
شهر قصه ها کلاغی ندارد دیگر
خانه تمام عروسک ها خانه ی بدون کلاغ هست
و برای تمام فصل های قصه ماکت خیال هست...
حسام الدین شفیعیان
مونالیزا خندید همه گریه کردند
مونالیزا گریه کرد همه خندیدند
مونالیزا باران شد همه ابر شدند
مونالیزا کیک شد همه ظرف شدند
مونالیزا چه تصویر پر از افکارست
مونالیزای فکر تو بارانست
مونالیزای فکر من دریا هست
به راستی مونالیزای کدام فکر در فکر انسان است که هست...
حسام الدین شفیعیان
کاناپه خالی میز نهار خوری خالی از نهار خالی
تاب خالی زمین خالی اتاق خالی و زندگی خیالی
رنگ قالی گل قالی کتاب خالی پنچره خالی
ستاره های تو خالی خورشید خالی سالهای تنیده در هم خالی
و دفتر تمام برگ های تاریخ خالی...
پر از شعر خیالی شعری که دارد هوای خالی ماه خیالی و رنگین کمان خالی...
حسام الدین شفیعیان
در ره منزل مقصد چه کجا آبادیست
شرط اول قدم آنست که رهرو باشی
کاروان بند دلت بود تو غافل ماندی
کاروان رفتو تو در خود ماندی
ای به جا مانده از عصر کهن
ای به جا مانده از عصر نوین
تو کجا مانده ای در برخود
به تلاطم پیوند به خروش موج دریا بنگر
کنج ساحل کسی ایستاده
مرد هفت خان ز راهی مانده
دگر از تاریخی دگر از تقویمی تو کجا مانده ای شاپرکم
من همان بلبل سرگشته ی دشت مجنون
من همان موج که میزد درون قایق
من بلد میبودم من به راهی که باید میشد
من زبادو مه خورشید زگرما سوختم
من بر دریا چنان افروختم
که زدریا شده ام تا خود خود
من زراهی زدریا زده ام من زرودی زباران زده ام
و رفته ام تا فردا تا خود بی مرگی تا خود موت زدم بال و پری
قفسی شد تن من قفس خاکی نیست قفس افلاکی
و زاین شعر کمی افروختم شمع شدم که بر خود سوختم...
شاعر-حسام الدین شفیعیان
خط کش خط بدون کششی که خط بدارد
خطوط بدون خط بدون خط بدون خط کشی
تابلوی بدون رنگ تابلوی بدون ترسیم
ترسیم نشده تکثیر نشده تقسیم نشده
تبدیل نشده تبدیل ندیده تبدیل ندارد تبدیل ها
شاید آدمک مداد شده کاغذ آدم شده شعر آهنگ شده
شاید شاید ها هم کاش ها کاشکی ها شده
و تمام فصل ها یک فصل پائیز شده شاید برگ ریزان قصه شده