/چو مجنون شویم یا لیلی/
مجنون ندارد زخطر در ره آن ماهو و غزل
لیلی چو مجنون شود در ره این راه خطر
فرهادو و آرش کمان نگیرند باز قلم نو شوند
حافظو سعدیو خیام غزل نو شوند
فردوسی و مولوی مثنوی گذارند بر هم
شاهنامه نو شود شاعر پل شود
همه ره در پی آن شور شود
جوشش نو شود نو زشور شور شود
صبحگاهی که زند بانگ زگلبانگ چهچه
راه سختی که آسان شود از نور شود
ای خدا جان چرا دل ندارد زمن از بی خبری
هم خبردار شود هم غزل خوان شود
دل من در پی ماضی بعید میزند از خود آهنگ
در کجا ماضی شود در کجا مصرع نو
زدر چاه فکندند زپیراهن او
یوسف گمگشته هاییم زپیراهن او
پیراهن یوسف خبر از شعر دارد
یک نفر تاب و دل تنگ زمشکل دارد
پر پرواز پرنده ز زخمی روشن
جای چنگ پیراهن زخم های جهانی دارد
زخم جهان پیراهن پرنده قفسی نو دارد
گمگشته ایم در دل شب
یک نفر ساز موافق دارد
شب نویی شعر نویی غزل نو زنویی نوتر
ساعتها هم زتیک تاک زحاصل دارد
یک نفر گفت کجا رفت آن یوسف مصری کهن
اندرین شعر یوسف ها چه مصرها دارد
مصرع چلچله از شعر فراوان دارد
چاه مصر یا زکنعانی که تب هجران دارد
یک نفر سوی آسمانو یک نفر سوی زمین
یک نفر منتظر شعله سرکش دارد
فانوس شویم نور اگر زمشکل دارد
حسام الدین شفیعیان
/باز باران بی بهانه/
باز باران بی ترانه
باز باران بی بهانه
باز باران بی سبب میزد به شیشه با بهانه
میزند چنگی به دل باز باران با غمانه
غم نهان باز باران باز سرمای ترانه
چون زمستان باز برفو باز راهی سخت برفی
چون تگرگو چون زمانه باز دردی عاشقانه
عاشق خدا بودن عشق یعنی با خدا باز باران با بهانه
راه درگیر تکامل راه درگیر تعامل راه درگیر زمانه
باز دریا بی بهانه باز خورشید عاشقانه باز باران با نهاله
حسام الدین شفیعیان
/واژه واژه .کلمه کلمه/
در به در درون در درگاه در درون در از درگاه در کنج در گنجایش در
واژه واژه .کلمه کلمه.جمله جمله سطر سطر قطره قطره باران دریا
موج موج رود رود دریا دریا ساحل ساحل قاره قاره اقیانوس اقیانوس
زمین زمان زمانه زمین زمانه تاریخ زمانه درون تاریخ درون زمانه
پرگار خط کش رادیکال پشت تقسیم معادلات ضرب بر خود
فارسی کهن فارسی میانه و نو لهجه زبان کردی.لری.ترکی.آذری لهجه مازنی
سیاه و سفید اروپایی آسیایی آفریقایی همه انسانهای زمین
شلام و هلو و بونجو و مرحبا و کنی چیوا و ناماسته و سلام جهان
شعری که میزند آهنگ برای جهان جایی در بر دل شعری برای جهان
حسام الدین شفیعیان
الفبای زندگی الف یوم های زندگی
ایام الفبای الف زده
الف را لا نعم زده
هر چه شمع را روشن کردم تاریکی برود
تاریکی رفت خورشید رفت شمع رفت
تاریکی کجای الفبا بود جز بدون الفبا بود
ن درون قلم ن درون الفبا بود
قسم نخورده ن خود الفبا بود
ن قلم میشد یا ن ناقوس میشد
ن فانوس میشد یا ن کلی حرف میشد
ت تابان میشد ت تاریک میشد ت تابنده ت تاریخ میشد
ت تنها میشد ت شهادت میشد ت شهامت میشد ت تقاطع میشد
خلاصه تمام الفبا پر از حرف میشد هر کلمه پر از کلمات دیگر میشد
و زنگ های الف زده الفبای دیگر میشد درون الفبا خط میشد
خطوط شناخت تاریخ خطوط شناخت ساعتها خطوط عقربه های در هم میشد
حسام الدین شفیعیان
مثال یک قصیده ی بارانی
شور غزل شوریده در شعری رنگین کمانی
باران فصلهای گذشته در تاریخ پایانی
شروع یک آغاز رویش در زمستان تنهایی
شهری ملول از ترانه ی سر فصل پائیز در ابیات شکوفایی
نو به نو خط به خط ترانه ای مثال برگ ریزان خیابانی
حسام الدین شفیعیان