حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

به عقاید یک دلقک مخند


به عقاید یک دلقک مخند

زیر صورتش غم دارد

عقایدش پنهان هست

روی آن لبخند تو جریان دارد

غم نان دارد

کودکی درون خود بزرگی  خود را پنهان داررد

به عقاید هیچکس تو مخند تو چه میدانی چه غم ها دارد

روزگارست که بالا و پائین دارد

تیپ های مختلف انسانها برای گذران زندگی ها دارد

یک نفر  کت و شلوارو یک نفر لباس خاکی دارد

کارگری که دست پینه بسته دارد

در فکر خود هنرها دارد یک صوت دارد یک عشق دارد

یک کودک دارد یک دنیا آرزو برای او در سر خود جریان دارد

زندگی عقاید خنده نیست زیرا عقاید دلقک هم خنده ی مردم دارد

به  بزرگی قلب نگاه کن به سیرت نگاه کن صورت دوران جوانو و پیری دارد

آری انسانها همه در گذر این زندگی برای کار خود ارزش ها دارند

به دنیا نگاهی کن نه برده کسی چیزی از اینجا نه میبرد کسی جز خوبی از اینجا

جهان همینست آری این جهان هم غمو و شادی بسیار ماضی بعیدو حالو و آینده به خواست خداوند دارد

یعنی هر زمانی دست زمانبندی او حکمت و حکایت و اراده ی او دارد

قصه ات را خوش بنویسی یا تلخی جبر و اختیار هم عقلو تفکر دارد

حسام الدین شفیعیان

مونالیزا در نگاه تو


مونالیزا میخندد شاید لبخند معمای جهانست

شاید لبه ی لب او بالا و پایین جهانست

شاید نگاه تو شاید نگاه او زندگی مشترک هنر در نگاهست

شاید صدای او بیصدا اما صدای تو برای او لبخند یا غم مونالیزا هست

تابلو نقاشی یا شعر یا قصه هر کدام حس جریان هنرمند در اثر  پر از نگاه هست

نگاه های متفاوت شاید زندگی همین رنگین کمان افکار متفاوت

پای امضای تمام اثر ها جریان اثر در رد پای هنرمند درون اثر تو برون اثر او

درون اثر خود برون اثر تو خود را بریز داخل اثر برون آی از آن

شاید هنر پلی برای حرفی شاید نگاهی برای حرفی شاید زندگی درون حرفی

مونالیزای خود را بکش با لبخند یا هر کدام که می رود در خود اثر تا برون آید از درون اثر

و برای خود بنویس از دلتنگی بنویس از شادی بنویس از غمها بنویس از جهان

جهان نوشتاریست از گذشته تا به حال جهان هم تاریخ مانده در کتاب

یک عکس یک نوشتار یک نقد یک تفسیر یک نگاه در بر نگاه ها

اینست جهان پر از گذشته و حال و آینده را و خدا میداند زندگی لوح ثبتی در همین اتفاقات جهانست

شاید خدا لبخندی برای تو گذاشته آن را بیاب اگر غم در میزند صبر کن اگر زندگی لبخند زد گذر کن

سبد زندگی همین هست و جهان همین بیاب خنده را بیدار کن اگر گریه جاری میشود

سنگ هم میشکند ایستاده سرود خود را بخوان و گذر کن زندگی پر از فراز و نشیب هست

و دفتر زندگی صبرست و عشق و مهربانی  وسعت قلب در تفکر رودیست به سمت دریا پس دریایی شو...

حسام الدین شفیعیان

سکوت سمفونی زندگی

سکوت سمفونی مردگان تنهایی

خطوط بلوک های یخ زده از تاریخ بی فردایی

زندگی نت هایی بود شاید فالش زده

تمام سمفونی را کلاغ ها نوک زده

صندلی خالی پر از حرف بود زندگی

جایی تلاطم طوفان بود زندگی

کافه ای رو به ماه

کافه را باز کردم در خیال خود

در بر میز شعر کسی  نشسته در تفکر خود

کافه را باز کردم در خیال تو

روبرو پنچره ی شعر انگیز

قهوه ی یخ زده ی دفتر کاهی جوهر

کافه را باز کردم در خیال رویا در خیال ابری

اینجا فصل شعر سرد برایم میشد

و من از فصلی گفتم در پائیز

کافه را باز کردم بازگرد ای مسافر شب ها...

حسام الدین شفیعیان

تپه ای که پر از حرف میشد...

صبح سکوتی از قصه های خورشید 

پشت تپه ها کسی میخواند

صدای چوپانی که قصه دارد

در بر گله کمی حرف دارد

صبح چوپان زگله بیدار

انگار از قصه کسی گم میشد

روی تپه کسی پل میشد

روی تپه کسی حرف میزد

روی تپه همه خواب بودند

من بودمو چند نفر از قصه

قصه ی ما کجای دل دریا میشد

طوفان کمی قصه زدریا میشد

آری از قصه برون آمده ایم به کجا آبادی

به همی قصه بخوان شب را تا ماه به حروف ماضی

به حروفی که میزد باران که میزد مهتاب

قصه ای بود همی تاریخی قصه ی یکی بود که دریا میشد...

شاعر-حسام الدین شفیعیان