حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-105

یک باور اشتباه هست به نام انسانها به  حیوان و درخت اگر در این زندگی  بد عمل کنند در زندگی بعد دوباره آن تبدیل میشوند.این باور که قدیمی کهن هست یک باور خرافه هست اما رمز و رازهایی دارد در خود زیرا خرافه اضافه میشود و اصل آن گم میشود شاید آن عذاب موقت روح شریر یا عذاب های موقت چون زمان اینجا و آنجا شکستن زمان هست این گفته میشود رد شدن ها و مسائل دگر گوناگون که باز جنبه مسائل دگر دارد و باز آنها سبط و ربط دگر و فرق دارد .انسان اشرف مخلوقات هست. حتی بدترین انسان اما این شرافت او تبدیل به پستی گردد در عذاب روحی اوست نه تبدیل او به حیوان و  درختو غیره.اصلان حیات مجدد و تولد مجدد در این امر نیست که انسان تبدیل به حیوان یا گیاه شود.بلکه انسان در روح قوی چون اشرف مخلوقات هست چه در حیات مادی و غیر قابلیت تصرف در آنها را دارد.تصرف با تبدیل شدن فرق دارد.روح دیده بعد تجربه مرگ موقت مثل یک گنجشک پرنده شده.بعد آمده آن را گفته.در جسم.این یک حقیقت بزرگتر را بر او مکشوف کرده خداوند.نه اینکه همیشه گنجشک یا پرنده باشد. نه.این یعنی انسان تو قابلیت تصرف داری نه تبدیل به کمتر. اگر عمل تو هست آن عمل تو عذاب روحی هست نه تبدیل تو.به کمتر.یعنی روح در قدرت معنوی تصرف در حیوان و جماد. گیاه ماده میکند. اما تبدیل نمیشود.روح در شخص دیگر میرود اما نه آنکه او شود. بلکه درک او شود.یا اتحاد او شود.یا در تصرفات قوی فلانی من در فلان کشور مشکل رد شدم فلان شد فلان جا نجات پیدا کردم. روح قوی تصرف میکند.حالا اگر در انسان تصرف شد قدرت زیاد هست.چون خداوند این تصرف را به هر کسی نمیدهد مگر به اوامر شخص او باشد و بخشیدن غیره آنهم موقت. تصرف کامل یعنی حد اختیار بسیار زیاد.حال اگر تصرف شد و دو در یک شدند اتحاد هست یا شناخت امورات و در هم شناختی بهتر برای روند راه مسیر.پس تصرف کامل قدرت بسیار بالا میخواهد و فداکاری بالا.اما تصرف موقت امر مربوط به شخص هست. تصرف در گیاه تصرف در حیوان یعنی ای انسان تو در آنها تصرف میتوانی کنی اما آنها در تو نه.و این فکر انسان هست که او را  برتری درست میدهد. و فکر بد تزلزل روحی نه تبدیلی.عذاب برزخی ماده و بعد بسیار آشفته کننده هست.یعنی باید مرحم بشود یا  در همان اموری که باید حرکت کند رود و درستی  روان و درمان او به همان راهی هست که اگر از بین رود  یا اگر هر امری شود بر او نجات هست.اگر فانی شود اگر هر مسئله ای شود بر او با آن شناختی که به او داده شده پیش رود.پس تصرف به هر کسی داده نمیشود مخصوصان تصرف کامل. و حال تصرف در غیر باز مثال گیاه و غیره تصرف امورات هست شناختی.که خداوند هدیه میدهد.خداوند بسیار بخششگر و بسیار مهربانست . اگر ظرفیت وجودی شما بالا رود بیشتر و اگر نه همان هم گرفته میشود.پس ظرفیت مهم هست.زندگی دوباره با هر اسمی تولد دوباره رجعت تولد دوباره دو منظوره.تولد فکری تولد دوباره رحم هر نوع رجعتی. هر نوع تولدی لازمه باید باشد خداوند کار بیهوده نمیکند.لازمه آن هست.والا در مصرف گرایی نگران نباشید دوباره میایید میشود. اینجا امورات معنوی به کار می آید برای ماده گرایی مطلق.اما آیا آدمی از جایی بهتر حاضر هست بیاید جایی بدتر.آنهم با آن اختیارات و زیبایی و آرامش.که وصف آن هم میخواهند کنند حتی در رنگ تونل به سختی هست. تازه این ورودی آن هست. منتها توشه درست زندگی درست زمینی و انسان مدارانه.والا  تا دهنه انتقال به جالبی آن مثال تولد نوزاد رحم میماند.میرسد به بالای آن تازه اوایل آن بزور هم دیده شود یا اموراتی دیده شود از همان . یا نوعی تازه یک چشمه چند چشمه آن طرف نمیخواهد اصلان برگردد تازه در تونل تا انتقال برگشت.

دسته‌بندی حسام الدین شفیعیان-عکاسی - حسام الدین شفیعیان

فانوس-104

در دنیای مصرف گرایی .در دنیای سرمایه داری صد در صد که معنای دنیای اشخاص و آنچه همره خود میکنند. باورهای معنوی مثال سد هست. اما چرا سد پنداشته میشود . علت آنست که در  باور زندگی دگر. قیامت. داوری. انسانها با باور واقعی انسانیت آشنا میشوند. واقعیت واقعی انسانیت رضایت خداست.وقتی انسان خوب باشیم اما خدا را قبول نداشته باشیم. چون اصل خلقت خدا را قبول نداریم و خلقت را امری علمی کامل بدانیم.مشکلات پدید می آید انسان خود نمیداند این اصل مشکل چگونه هست چون به خدا اعتقاد ندارد.خداوند خالق هست. خالق تمام مکانیزم تمام اداره جهان و بشریت و غیر آن را هدایت میکند. وقتی شما موتور ماشینتان خراب باشد هی به وسایل و امورات دگر آن برسید موتور خراب هست. و موتور خراب را درست کردن اولویت هست تا بعد وسایل آن کارایی پیدا کند.وقتی شما اصل آن خالق خدا را قبول نداشته باشید هر چقد شیک و خوب رفتار هم کنید موتور فکری شما یارای حرکت صحیح نمیگیرد زیرا کل کائنات خلاف جهت شما شنا میکنند.اما وقتی شما موافق رضایت خدا حرکت کنید کل کائنات همراه شما میشوند اما درست عمل کردن شما مهم هست گاهی انسان فکر میکند درست عمل میکند و بر عکس میشود فکر میکند من که درست حرکت کردم چرا همه امورات بر خلاف آن حرکت میکنند.حالا اگر درست عمل کردید تاریکی وارد عمل میشود این قوه بد چون در قوه تاریکی میشود هر چقدم قوی عمل کنند باز شکست میخورند چون خالق خدا در برابر آن قوه سد میکند وقتی خدا وارد عمل شود حتی برگ درختان هم بر خلاف شما کار میکنند اما وقتی خدا در شما درستی دید قوت شما را در حتی ریزترین و کارایی هر چیزی به نفع حرکت شما میشود.پس  در جهت درستی حرکت کردن هدف درست را نمودار شما میکند.

فانوس-103

اولین خصیصه انسان دانا و بالغ و  اخلاق مدار  احترام به عقاید موافق و مخالف اوست. عقاید مخالف عقایدی هستند که مخالف عقاید شمایند و عقاید موافق عقایدی هستند که موافق شمایند.

در این وسط عقاید خوب عقایدی هستند که منظر عقاید خود را بیان میکنند و احترام به عقاید دیگران میگذارند.و عقاید خوب ریشه در خوبی میگیرد.حتی اگر مخالفان شما  ضد شما گویند ماحصل رضایت خداوند هست که بر رضایت مخلوق ارجحیت دارد.


عقاید مخالف از منظر های مختلف هست.اگر مخالفان شما  خطوط آن عقیده هستند اما عقیده را آلوده میسازند این ریشه عقیده را آلوده نمیکند بلکه ریشه عقیده در بستر خوب خود گواه خوبی میدهد و اگر قرار بر آن باشد تمام خلایق را راضی نگه داشت یعنی جهت موافق همه شنا کردن هست که این منافات دارد زیرا جایی ظلم هست جایی کج روی هست جایی رذالت هست جایی خباثت هست جایی آلودگی هست. موافق شنا کردن باد انگیز خواهد بود اما شناخت حق و باطل و حقیقت شناسی باعث شکوفایی انسان در رشد و بالغیت فکریست.

جرقه دادن و  فوران احساس و زخم زدن چه با تیزهوشی چه با بی تفکری چه با درگیری با اختلاف بین عقاید فرق دارد .اختلاف سر مباحث گفتمان و تبادل عقاید طرفین با هم هست.که شخص عقاید را بر اساس آنچه در باورهای بنیادین اوست میگوید و شخص مقابل با عقاید بنیادین خود جواب میدهد.حال در ما بین این توهین به عقاید هم و تحریک کار هوشمندانه نیست بلکه کاریست  که فایده که ندارد هیچ دشمنی زا هست. زایش کلمات دشمنی  رضایت خدا نیست. خداوند زبان خوب و فکر خوب و دانایی را به انسان داد تا کمال دهد آن را.وقتی زبان هست. فکر هست. تعقل هست. زخم زبان و  تکبر و غرور تاریکیست.

آموزه هایی خوب هستند که بشریت را سوق به هدف متعالی دهند .و آموزه هایی خوبتر که انسان را به اصل حقیقت برساند .حقیقت طلبی بهتر از جدل هست. جدل هدیه ای به تفکرات نمیدهد بلکه جای آن را تعصب فکری پر میکند.اما حقیقت طلبی و اصل حقیقت هست که فایده دارد در دنیای آن باز شدن اذهان و تفکرات روی عقاید خود هست. و در بعد این زندگانی توشه راه.

هیچ توشه بدی برای انسان آرامش روحی نمیاورد بلکه برزخ روحی بد و عذاب روحی شکننده در اعمال هست. زخم زبان. توهین. رذالت. خباثت. بد دهنی. فحاشی. توهین. درگیری. همه چیزی را خوب نمیکند جای مرحم زخم هست. زخم زدن کار اصول انسانی نیست. آدمی اگر با عقیده ای مشکل دارد گفتمان میکند در این گفتمان علت مشکل را میگوید و اشکالات فکری ذهنی درباره آن عقیده آن سمت در این وارد دفاع حق میشود.اگر توانست به خوبی دفاع کند یعنی خوب شناخته عقیده خود را اگر بد دفاع کرد مسلط رو عقیده و شناخت آن عقیده کم دارد یا باید بیشتر کند دانش خود را.

جیغ و سوت و هورای زمینی در بعد این زندگی و ملکوت الهی بدرد انسان نمیخورد بلکه آن دست زدنی یا تحسین الهی و مجمع انسانهای نیک هست که رضایت خداوند هست. اگر در زمین این بود و بر حق و حقیقت بود خوبست اما نه بعد مادی بعد معنوی.بعد مادی موفقیت شما در امورات دیگر اون مباحث مادی ماده دارد و مبحث این کتاب نیست. بلکه مبحث این کتاب مباحث معنوی هست.که در زندگانی دنیوی چه اموری به آن سمت بکار می آید.توشه خوب چیست.توشه بد چیست.توشه خوب  برای سفری  که باید آن را با خود برد.توشه خوب از مهربانی. عدالت انسانی.سخاوت فکری. دانش افروزی. دانش افروزاننده دیگری. مرحم شدن. خوبی به مخلوقات خدا. خدمت خالصانه و درست و بدون تبعیض رنگ و نژاد و اوصاف زمینی.بلکه با هدف رضایت خدا هست که این توشه پر شود.

مقدمه ماحصل آن هر کاری که خوب انجام گیرد و هر کاری که نیکو انجام گیرد و هر کاری که درست انجام گیرد در پی آن  دانه ای هست که نمود و رشد آن ریشه قوی میکند و در بر آن برای دیگران حسرت ندارد بلکه شادی و خوبی و لبخند آنچه گفتند شنیدیم خواندیم یا دیدیم و حال به کار ما در جایی که باید بکارمان آید میاید هست. چه در زمین در خوبی توشه و چه در بعد آن در نتیجه اعمال انسانها.

فانوس-102

شخص نجوینده,شخص نکوبنده,شخص نجستن یاب خوابنده.اما شخص جوینده.کوبنده.جستن کننده.نخوابنده ذهنی.با اولین و دومین دهمین شاخک های فکریش  به جوشش می آید و دنبال میرود تا بیابد.و در این یافتن هست که افزان و به حقیقت میرسد.اما حقیقت هست که نجات انسانی در آن هست. غیر آن خواب فکری هست. و خواب فکری کسی را بی نیاز نمیکند.اما روشنایی فکری باعث کمال و حقیقت طلبی و رسیدن و مرحم هست.در این امر  اگر غفلت شد در آن غفلت هست که حقیقت از دست او میرود و این خسران هست.نقصان را بر طرف کردن. مرحم شدن.و وسعت تفکر.بهترین امر حقیقت هست. حال یک پرتقال نمیتواند نارنگی باشد. یعنی نارنگی نارنگیست و پرتقال پرتقالست.این حقیقت هست. اما نارنگی پرتقال هست و پرتقال نارنگی  آنچه ذهن برای خود به خیال بسازد هست فایده ندارد چون حقیقت همانست که هر چیزی اصل خود هست نه اصل آن بزور اصل دیگر شدن.اما در اتحاد نارنگی و پرتقال میشود به مزرعه ای رسید که هر میوه ای خوش و نیکو باشد و در این نیکویی مفید.چرا مثل پرتقال نارنگی زده شد برای اینست که میوه در برداشت خود همان هست که برداشت میشود . اما میوه ای برداشت درست میدهد که درست برداشت شود. برداشت غلط حتی  گل را در نگاه فقط خار میبیند. درخت را بیهوده. خورشید را بی فایده.نگاه درست و دقیق حتی خار را زیبا. علف هرز را زیبا و بیهوده را با مصرف میبیند.اما مصرف آن در هرز بودن آن نیست.بلکه در آنست که همانست.علف هرز نمیتواند گل آفتابگردان باشد اما علف هرز هم زیباست. این نگاه ما به پیرامون خود هست. و الا زیباترین آن زشت و زشت ترین آن هم بیهوده هست.اصلان تفکر مثبت خلقت را بیهوده نمیداند.و تفکر منفی حتی حقیقت را بی فایده میداند.پس در حقیقت درست راه یافتن درست و در راه یافتن درست رسیدن درست هست.

فانوس-101

خب یک مثال شخص میگوید نویسنده هستم. منتها هنوز دنیای نویسندگی را درک نکردم.خب نویسنده هست یا نیست. اگر دنیای نویسندگی را درک نکرده. کجای نویسندگی هست. اول خط هست. نو قلم هست. یا اگر گوید من با تمام تعاریف یک نویسنده و شناخت تکنیک ها و نثر و زاویه دیدها و تمام امور شناخت شخصیت نویسندگان روحیات و ذهنیات آنها آشنایی دارم.وارد یک دنیایی شده که اول خط آن قلم برداشتن آیا هست.اول شناخت هست. یا ارائه کار و نقد.یا میخواهد اول آشنا بشود وارد شود شناخت و تعلیم بیند و به زحمت و در دل کار رفتن یک نویسنده قلم قوی شود.یا نویسنده ای که حتی آموزگار این رشته شود.یا هر رشته ای.یا اصلان نویسندگی در جان او و در ریشه او هست.خب میشود کار را ارائه میدهد خب بله شخص استعداد دارد. و بعد در آن قویتر میشود.دین همینست شخص وارد یک دین میشود.تعاریف آن و حالا سطوح بالا تا الهیات شناسی و مسائل تخصصی یک دین.پس این برای آن بود که هر کاری مراحل دارد.مثال اینست که یک شخص یدفه وارد کلاس نویسندگی شود به استاد آن گوید بیا بشین تو که بلد نیستی من برم پا تخته درس بدهم.این یعنی شخص وارد نشده پرش میخواهد کند به مثال شخصی که هفت مرحله آن را به عنوان مثال رفته.خب این یعنی پله پله هست. یدفه از پله یک به صد رفتن.مثال این میماند از سیاره زمین رفتن به سیاره دیگر برایش شخص ناشناخته میشود.

حسام الدین شفیعیان