پس انسانی شبیه دوستی که انتخاب میکند میشود.مثال شما دوستتان شبیه شما نیست اما رفتار او در شما عملکرد میکند.عملکرد دوست شما تاثیر رفتار او میشود در شما. پس انتخاب دوست خوب میتواند شما را رهنمود کند به رفتار او. مثال شخصی میگوید من از فلانی تعلیم یافتم و او را یاد میکند به نیکی .در او تعلیمات او خوب بوده. و پذیرفته تعلیمات او را و بعدان از او به نیکویی یاد میکند.حال دوست شما خدا باشد شما رفتار خدایی پیدا میکنید. خداوند سخاوت هست. خداوند عادلست خداوند قادر هست.خداوند روشنایی هست .روشنایی یعنی در همه امورات درست عمل میکند.میگویند شخصی خدایی هست.یعنی چه یعنی رفتار او سکنات او چهره او همه اعمال رفتار او مثبت هست.اصلان مثل زشتی زیبایی صورت به عنوان نماد زیبایی شناختی و زشتی نیست. گاهی یک شخص چهره خاصی ندارد اما آنقدر جاذبه چهره او شما را جذب میکند که نگاه به چهره او نمیکنید که چه شکلی هست او در درونش و برونش خدایی عمل میکند. خیریت میخواهد شما را به دره نمیندازد . خب روی خود کار کرده. مثال شخصی از اول شروع به کاری میکند همه امورات آن کار را نمیداند تا پیشرفت کند. آنقدر دوست شما در شما تاثیر میکند که شما شبیه او میشوید.اگر انسان میمیرد روح او کجا میرود.حال اگر انسانی روح خدایی داشت روح او کجا میرود.آیا میشود روح خدا را کشت خیر.آیا میشود روح را کشت خیر اما جسم کشته میشود مرگ یا هر چه که فکر کنید عمر پیاله و پایان دارد اما روح کجا میرود.روح مترقی و خدایی سبک پرواز میکند و سنگین نیست آنقدر سریع از زمین مردگان میکند که انگار منتظر رسیدن به حضور ملکوت الهی هست.روح درگیر و سنگین هنوز درگیر هست چه شده چه اتفاقی افتاده.سرگردان هست بار پرواز سنگینست.این که ملموس هست.حتی تجربه کنندگان مرگ در دستاویز جسم هستند اموراتی را میبینند چون روح جدا نشده .حالت بین موت و حیات هست.اتفاقات را میگویند. اما تا کجا خیلی حالت مرگ نزدیک میشود تا رفتن قسمتی برگشتن هست حالت وخیم مرگ.حالت وخیم تجربه کنندگان متفاوت هست. تا کجا رفتند و چقدر میتوانند بگویند.روح خدایی سریع میرود کاری ندارد چه شد چه بوده چطوری مرده.خیلی مشتاق رسیدن به ارواح مترقی و دوستانشان هستند آنها چشم انتظار حضور آنها در بین ملکوت الهی یا آسمان فرای دید ما هستند.آنها هم همان ما ها هستیم که الان جسم داریم آنها از قید جسم آزاد شدند قفس را شکستندو رسیدند منتها قبلش درست و خیریت و زندگی مفید داشتند.آنقدر دوستان در انتظار خوبانند که حاضرند ملکوت را هم درنگ موقت کنند و دیدار دوستانشان آیند یعنی از جایی که اگر به آنها گویند بیایید دوباره قفس تن کنید حاضر نیستند. مگر امر خدا که هر ممکنی را ممکن میکند و اسامی مختلف روش های مختلف دارد. نه تسلسل نه تناسخ بلکه اصل برابر اصل همان.برای امری مهم.حال چندو چون آن سنگین هست.گاهی فردی شباهتی با فردی میابد مثال یک تصویر قدیمی از شخصی کنار او می ایستد میبیند مو نمیزند.اما پرتره ها و نقاشی ها زمان کشیدن آن مهم هست.یا نقاشی مکاشفه ای کرده کشیده.این هم صاحب نظر دارد. و کارشناس.اما اینکه این روند برای چه هست. گاهی افرادی کاملان رد میکنند و یک زندگی را متصور میشوند.گاهی مثال اسامی مختلف برای ان میگذارند. مثال تولد دوباره از امری در نو شدن. گاهی تولد دوباره به خواست خدا.گاهی هم شکل آن اتفاقی و ناگهانی و گاهی هم توصیفات گوناگون از نحوه آمدن بعضی افراد از گذشته به آینده. گذشته یعنی تفکر انسانی ما والا گذشته در حیات بعد از موت زنده تر از حیات فعلی ماست.هیچکسی برای خدا نمیتواند خط کش بگذارد و با عقل بشری برای خدا حکم کند.مگر خود را خدا بداند.حال اگر بگویی یک خدایی که برای بشریت میگوید فلان کار را خدا انجام نمیدهد ممکن نیست. اما در نظر خدا هر غیر ممکنی ممکنست.حال برای خدا حکم میکنند خب قدرت دارند یک مگس که هیچ یک پشه بیافرینند خلق کنند عاجزند.حتی بال مگس را که زنده کنند.یعنی پر بزند. مثالست یعنی در خلق مگس عاجزند. مگس هم میمیرد پشه هم میمیرد. پس جان دارد. مورچه هم جان دارد جانش شیرین خوشست.مثال بارز زیبا در یک اثر هنری که شخصی خلق میکند مثال آنست که چیزی را خلق میکند که جان ندارد. اما زیباست.گاهی مثال اثرهای هنری فاخر حرف دارد.اما این اثر چقدر در آن اندیشه و معنویت و حال هدف مهم بوده. کار درست درست نمود میکند.
1-مهربانی بهترین هدیه ایست که خداوند برای درون انسان قرار داده که در برون آن را میتوان به دیگری هدیه داد.
2-ترس و ترسانیدن بدترین چیزیست که بشریت باید از آن دوری کند زیرا خداوند مهربانست.
3-هدیه چیست گاهی یک جمله بهترین هدیه است و آن در درون دیگری حس خوب را کاشتن هست.
4-رضایت خدا مهمترین امریست که میتواند سرچشمه به دریا باشد اگر چشمه به دریا وصل شد عالیست.
5-باور به حیات بعد از موت این نیست که ما نگاه کنیم که به سیارات و کره زمین و سیارات که بعد از زمین ما به کجا میرسیم به مثلان ماه خب در این نگاه ما فکر میکنیم کجا میرویم بالای اسمان کجاست و سیارات این نگاه علمی هست بسیار هم خوبست که علم پیشرفت کرده اما خداوندی که قادر هست این همه سیارات بیافریند خلق کند عالم ارواح را هم در طبقات فرا دید علم بشر خلق میکند شاید از نظر علم با منطق علمی رد شود و انسان فکر کند خب ما این سیارات بعد این آسمان را داریم پس طبقات آسمان کجاست و روح به کجا خواهد رفت اما خداوند را شناختن و پی بردن به اینکه خداوند قادر هست پس اسرار علمی ارزش خود دارد و اسرار معنوی ارزش خود را دارد این بستر پر مبحث ترین میتواند باشد اما نتیجه آن مهمتر هست پس عالم بعد موت با وجود علم و سیارات و اینها میتواند دو وجه معنویت و علم باشد چیزی که در آن میتواند سرچشمه کوبیدن ها و جستن ها باشد
در خلقت توجه کردن باعث شکوفایی ذهن انسان میشود.این شکوفایی در خلقت در فصل ها و زیبایی های آن یافت میشود.بهار.شکوفه.تابستان گرمای آن و زیبایی هایش .پاییز و آن برگ ریزآن و زیبایی هایش.نگاه ما به همه چیز مثبتی که در پیرامون ما هست انرژی مثبت به نگاه ما هست. اینکه بتوانیم در این انرژی حالت خوب ان را دریافت و انتقال دهیم. یک فرد با همین حس میتواند با کائنات همراه شود.زیرا در غیر این خورد میشود. اگر کوهی از انرژی منفی را درون خود بکارد.پس تاثیر در پیرامون هست. سخت هست چون شما در مقابل تاریکی که تنها بحث یک پیرامون خاص نیست این مسئله قدیمی کهن هست روشنایی و تاریکی در یک مبحث کهن و نو ان از قدیم هست.زیرا روشنایی اگر بر تاریکی غلبه یابد میتوان اول خود را شکوفا دهد انسانی بعد فصل بهار درون خودش شکوفایی برون گیرد.پس اموزه خوب میتواند یک انسان را زنده کند و در این زنده کردن دیگری را اموزه بد کشنده خود و دیگریست.پس تاثیر گذاری ان اول خدا و بعد فصل بهار درون خود انسان از اتصال هست.خب یک بیمار میتواند بگوید حالم وخیم هست و همین حال وخیم او را از پا در اورد میتواند با کنترل ذهنی خود انقدر به خود انرزی مثبت بدهد که درونش را خزان ذهنی نگیرد و درونش را بهار ذهنی فرا گیرد.بعضی اموزه ها زمان بردار خاص زمان خاصی نیست اگر قرن ها هم بگذرد میتواند زنده کننده باشد.زیرا انسان در زمان هایی نیاز به خواندن دارد تا این جملات درونش زنده شود و حالت وخیمش را خوبی گیرد و ان هم اینست تو میتوانی با قدرت ذهن خوب مثبت نگری و بهار دادن به خود خزان های پیش روی خود را زنده کنی. و این حالت خوب را به دیگری انتقال دهی و او به داخل خانواده و جامعه خود زنجیره خوبی مربوط به برخورد یک حالت خوب در یک پدر به انتقال خانواده. این یعنی جلوگیری از فجایع زیرا محبت مهربانی میتواند با اموزه های خوب از وقایعی جلوگیری کند که گاهی ادم فکرش را نمیکند.پس ذهن انسانها مخلوقات خدا ارزشمند و درون آن یعنی بذر خانواده. بذری که اگر در مزرعه درستی و مهربانی شکوفا شود یک مشکلات را سختتر نمیکند بلکه اول کنترل ذهنی میدهد و بعد در شرایط بهترین روش را عملکرد و تفکر کردن و انجام دادن هست.پس بجای نمک زخم سعی بر ان باید باشد مرحم همدیگر شدن بشویم. این حداقل و حداکثر توانی که بر میاید آن هم میشود شد.
شما انسان هستید با رشد و قابلیت رشد فکری پس با ارتقای رشد فکری و یافتن استقلال فکری شما خود تمیز دادن را یاد میگیرید و در قلمروی این استقلال فکری هست که مثال یک انسان عمل میکنید نه اینکه کی چی چجوری بمن خوراک میدهد من تمیز دهنده خوراک فکری خود هستم و خود تشخیص میدهم که چه درست و چه غلط هست .اما در این روند با قلمروی گسترش ذهنم به این میرسم که خود با رشد فکری و رشد ایمانی و رشد در انچه لازم برای استقلال فکری خود مد نظر دارم در ان رشد ها ارتقا پیدا کنم بهترین نحوه آن تعلیمات درست و تشخیص در کیفیت تعلیم و یافتن آن هست .پس در این قلمروی ذهنی انسانها خود هستند که آنقدر باید استقلال و رشد ذهنی یابند که بتوانند در امورات مهم و غیره توانایی یا پر شدن و تعلیمات درست همگام سازی در وسعت رشد ذهنی خود را با پر کردن ساختمان فکری از تعلیمات درست و تشخیص و کیفیت آن بنای محکم آن را بسازند و در اتصال این قوت ابزار لازم را داشته باشند تا در هر لحاظی از پر شدن های مختلفی که لازمه در قلمروی ذهن دارند انتخاب کنند در پهنای همه ی آنچه هست اندیشه کنند تفکر کنند استقلال فکری داشته باشند و به رشد تعلیمات خود در بنای فکر خود بکوشند دریای علم و دریای دانش اندوزی را در بنای ذهنی خود رشد دهند و ذخیره فکری کنند.
1-سعی کنید بهترین روش زندگی یعنی خوبی و نیکوکاری را در روح خود سرلوحه رفتار خود قرار دهید زیرا جسم عمل میکند به آنچه روح از تفکر در آن جاری میسازد و روح عملی انجام میدهد که تفکر بر آن حکمفرما هست پس در روح خود کار کنید تا در جسم خود عمل کنید و عمل شما آنچنان باشد که در آن رضایت خالق باشد هر چند مخلوقاتی آن را ناپسند دانند اما رضایت خدا را بر رضایت مخلوقاتی که در عملی که برای رضای خداست ارجحیت کامل دهید اما در کاری که انجام میدهید تفکر کنید که آن را به نحو درست و نیکو و خوب به عمل رسانید زیرا آنی که بذر خوبی را درون خود نیکو عمل آورد در مزرعه زندگی دیگران نهال درستی میکارد و آن نهال در عمل آن افراد به نیکویی عمل می آورده میشود که در آن رشد تفکر بر جسم و اعضای آن جاری میشود.آنی که نیکویی کند به انسان حیوان طبیعت عملکرد برداشت آن را در زندگی میبیند .
2-آنچه بر فکر شما جاری میشود آنیست که در درون شما جوشش میکند و آن روح راستین حقیقت هست اگر درون را تاریکی گیرد برون عملکرد تاریک به عمل می آورد اگر درون خود را عبادتگاه خدا کنید برون شما اعمال آنست اگر فقیرید فکر شما فقیر نباشد اگر معلولیت دارید در هر قسمت بدن روی قوت بینایی تفکر و هر قسمت بدن شما دست شما پای شما هر کدام قدرت توان فکری شماست که به آن قدرت عمل میدهد زیرا فکر قوت را جاری میکند و آن قسمت از بدن در قدرت تفکر شما قوت میابد و با همان معلولیت به کار سنگین تر از آنچه فکر میکردید دیگر به کار نمی آید عمل میکند پس قدرت فکر و استقلال فکری حکومت بدن شماست پادشاه بدن شما فکر شماست آن را سالم نگاه دارید تا بر تمام بدن شما فرمان درست براند.
3-اگر در راهی قدم میگذارید که در آن راه تشخیص درستی تمیز دادن را بدانید آن راه سرچشمه دریا خواهد شد زیرا رود در پشت سنگلاخ ها از جریان قوت به دریا میرسد سنگلاخ ها شما را سد نمیکنند بلکه خود شما هستید که در سد رودخانه قوت نمیابید تا دریا را ببینید پس اگر رود فکر شما دریا باشد دریا را بنگرید والا در همان رود می ایستید.
4-اگر کاری که انجام میدهید درست باشد خود طلوع بینایی هست اگر تمام دنیا هم آن را نبینند آن کار در درستی روزی به عمل می آید زیرا زنجیره کار درست در نهال درخت تنومند میشود اگر درختی که میکارید میوه خوب دهد آن را از کاشت تا عمل آن خواهید فهمید روزی به آنچه کاشتید نگاه میکنید و برداشت آن را از میوه هایی که درست عمل آمدند خواهید فهمید اگر در کاشت درست بذر درست مزرعه خوب و سنگلاخی و هم سطح کردن زمین همت گمارید دیگر پای شما به سنگ نمیخورد زیرا در هنگام زمین عمل آورنده تمام جوانب را سنجیده اید اگر ضعف بدن شما یاری ندهد در زنجیره نیکو ضعف آن به قوت آن عمل میکند و محصول آن محصول جمعی خواهد شد پس بیندیشید تفکر کنید تمیز دهید و در قوت عمل کنید و آنچه در زمین خوب کاشته شود در آسمان برای شما بذر ایمانی خواهد بود ایمان قوی یعنی عبادتگاه بدن از پر شدن عمل میکند و تفکر دریافتنو حل مسائل و تشخیص کلام به شما در تفکر در کوبیدن جستن یافتن آنچه در روح شما قوت میگیرد به درستی راستی شما را به امورات کلام رهنمود میکند کلام را شکافتن مثال گندم هست که در مزرعه به محصول برنج ماند که در پخت عمل آوردن آن فن آشپزی میخواهد.فن اشپزی یافتنی هست اما فن ایمانی در یافتن تنها نیست در پر شدن در زنجیره خدا هست که کار عمل می آید پس کاری کنید که دیگران را به رشته درست محکم بند زنید که نه خود افتید نه دیگری را و این راه حلش در رضایت خالق بر مخلوقاتی که خوش نداشته باشند ارجحیت داده شود به درستی حق طلبی و حقیقت جویی که در امر مرور زمان بر عمل و عملکرد و رفتارو بهتر شدن و محصول کامل بدون آفت عمل به آوردن بذر های نیکو و درست و زنجیره تمیز شده از قوت در عمل و آنچه که میتوانید انجام دهید باشد نه بیشتر از توان پر شدن نه تعلل در آنچه میتوانید و انجام ندهید بلکه هر چه در درستی باشد نمود خوب کند و قضاوت شما در پر شدن باشد ان موقع شما قضاوت نمیکنید بلکه رفتار و آنچه عمل می آید خود قضاوت کار خواهد بود پس در قضاوت دیگران سخت گیری یعنی شما دیگران را قضاوت نکنید اما در آنچه عمل می آید خود بر کار قضاوت میشود زیرا آنی که قضاوت میکند روزی بر او قضاوت میشود.ولی آنی که اعمال رفتار سکنات و عملکردش درست باشد اگر هزاران نفر هم آن عمل را رد کنند درستی عمل از جایی از زنجیره به درستی آن شهادت میدهد و آنی که شهادت میدهد زنجیره درستی و اتصال و روح از عالی ترین اتصال در آنچه عمل میکنید خواهد بود زیرا خدا آز انچه فکر میکنید به شما نزدیکتر هست.